۱-نویسنده ملموس[۲۵] خواننده ملموس[۲۶]
۲-نویسنده انتزاعی [۲۷] خواننده انتزاعی[۲۸]
۳-راوی تخیلی[۲۹] مخاطب تخیلی[۳۰]
۴-کنشگر [۳۱] کنشگر
الگوی زیر موقعیتهای (وجوه) متن روایی ادبی را معرفی مینماید.
اثرادبی
نویسنده مجازی |
خواننده ملموس
نویسنده
ملموس
قرار گرفتن مرحله به مرحله این مربعهای متناوب نشان از وجود سلسله مراتب معنایی بین وجوه گوناگون دارد که در اوج و متنهیالیه این سلسله مراتب نویسنده انتزاعی کل ساختار اثر ادبی را فرمانروایی می کند. بر اساس تعریف ارائه شده از روایت توسط لینت ولت، میتوان حداقل دو زمان و مکان کاملاً جدا از یکدیگر را در الگوی بالا بر اساس تقابل راوی – مخاطب/ کنشگران مشاهده نمود.
۱-زمان ومکان لحظه روایت، یعنی همان زمان و مکانی که راوی و مخاطب در آن قراردارند؛
۲-زمان و مکان کنشگران، یعنی همان زمان و مکانی که کنشگران، کنشهای خود را در آن زمان و مکان انجام دادهاند.
راوی در لحظه روایت با جدائی از زمان و مکان لحظه روایت، روایت کنشگران را آغاز می کند. در این صورت گسست زمانی و مکانی بین او و کنشگران روایت که در سطح دیگری یعنی در زمان و مکان دیگری قراردارند رخ میدهد. راوی به کمک این گسست یا انفصال زمانی و مکانی حوادثی را روایت می کند که در گذشته ( گذشته نسبت به راوی و مخاطب) رخ دادهاند. او این حوادث را برای مخاطب خود روایت می کند. این راوی گاهی به کمک نقل قولهای مستقیم، غیر مستقیم و غیر مستقیم آزاد سخن کنشگران را آزاد می گذارد که با یکدیگر صحبت کنند.( دیالوگ).» (لینت ولت، ۱۳۹۰ : ۲۶ – ۲۵).
۳-۱۰-جایگاه زمان در روایت
با کمی درنگ در نقاط مشترک ارائه شده از روایت درمییابیم که در آن عناصر «حوادث، کنشها و رویدادها» ، «زمان، توالی و روند زمانی» وجود دارد که این عناصر به صورت «یکپارچه و نظام یافته» ارائه می شود. این موضوع در تعریف بیان ایبرمز آشکار است آنگاه که میگوید: «یکی از نگرشهای اصلی روایت شناسان ساختارگرا آن است که گفتمان روایت، یک داستان [۳۲]را – یعنی صرف وقایعی که در برههای از زمان رخ داده اند – در ساختار نظاممند یک پیرنگ ادبی شکل میدهد.» (ایبرمز ،۱۳۸۷ : ۲۶۰ ). البته هر روایت «زنجیرهی حوادث در روال مناسبات علت و معلولی در زمان و مکان است.» (احمدی، ۱۳۷۱ : ۲۵۰).
بنابراین حوادث و کنشهای روایت که به گفته ارسطو دارای آغاز، میانه و پایان است هنگامی یکپارچه و نظاممند میشوند که در برههای از زمان قرارگیرند و بر اساس نظمی علی و معلولی ارائه شوند؛ از همین روست که طرح (پی رنگ) را نقل «حوادث با تکیه بر موجبیت و روابط علت و معلولی» دانسته اند.( فورستر، ۱۳۵۲ : ۱۱۲). بنابراین میتوان گفت که زمان عنصری روایی است که نویسنده را در ساخت پیرنگ آگاهانه یاری میرساند. دیوید برودل معتقد است: «مردم در این موضوع که چه نکتهای در داستان از اهمّیت بنیادین برخوردار است، وحدت نظر دارند؛ همچنین افراد بر اساس داستان به انجام فعالیتهای ذهنی دست میزنند و در پی یافتن روابط علی و معلولی هستند.» (برودل، ۱۳۷۳ : ۴).
«ژنت در کتاب «کلام روائی» ( ۱۹۷۲) سه عامل نقل، داستان و روایت را از یکدیگر متمایز می کند. منظور از نقل، ترتیب واقعی رویدادها در متن است؛ داستان، تسلسلی است که رویدادها «عملاً» در آن اتفاق میافتند و میتوان آن را از متن استنباط کرد؛ و روایت همان عمل روایت کردن است. دو مقوله اول معادل همان تمایزی است که فرمالیستهای روس میان «پیرنگ» و «داستان» قائل میشدند: یک داستان پلیسی معمولاً با کشف یک جسد آغاز می شود و در پایان رد پاها را دنبال می کند تا نشان دهد که قتل چگونه اتفاق افتادهاست، اما این شکل از «پیرنگ» حوادث، «داستان» یا ترتیب زمانی واقعی عمل را معکوس می کند. ژنت پنج مقوله محوری تحلیل قصه را از یکدیگر تمیز میدهد. «ترتیب»، به ترتیب زمانی قصه مربوط می شود، یعنی اینکه با عواملی از قبیل پرولپسیس (پیش بینی)، آنالپسیس ( بازگشت به گذشته) یا زمان پریشی که به ناهماهنگی میان «پیرنگ» و «داستان» مربوط می شود چگونه برخورد می کند. تداوم، مشخص می کند که روایت چگونه می تواند قطعهای را حذف کند، بسط دهد، خلاصه کند، درنگ کوتاهی ایجاد نماید و نظایر آن. (ایگلتون : ۱۴۵). بسامد به مسائلی از این قبیل می پردازد که آیا حادثه ای یک بار در روایت اتفاق افتاده و یک بار روایت شده است ، یکبار اتفاق افتاده اما چند بار ذکر شدهاست، چندبار اتفاق افتاده و چندبار ذکر شده است، یا چند بار اتفاق افتاده و فقط یکبار ذکر شده است. مقوله «وجه» را میتوان به دو مقوله «فاصله» و «چشم انداز» تقسیم کرد. فاصله به رابطه روایت کردن با مصالح خودش می پردازد: آیا مسأله روایت کردن است یا به نمایش گذاشتن آن، آیا قصه با گفتار مستقیم، غیر مستقیم، یا «غیر مستقیم آزاد» بیان شده است؟ چشم اندازهمان چیزی است که میتوان آن را به بیان سنتی «دیدگاه» نامید و به اشکال گوناگون نیز آن را به اجزایی تقسیم کرد: راوی ممکن است بیش از شخصیتها یا کمتر از آنها بداند و یا در سطح آنها حرکت کند. روایت میتوان «فاقد کانون» باشد، یعنی از زبان واقف به همه ماجرا و خارج از حوزه عمل روایت شود؛ یا «کانونی درونی» داشته باشد، یعنی شخصیتی از یک جایگاه ثابت و یا جایگاههای متغیر آن را بازگوید. یا از دیدگاه چندین شخصیت بیان شود. شکلی از «کانون داری خارجی» نیز ممکن است که در آن راوی کمتر از شخصیتها میداند. سرانجام مقولهای به نام لحن وجود دارد که به خود عمل روایت کردن می پردازد، اینکه چه نوع راوی و شنوندهای مورد نظر هستند. در اینجا میان زمان روایت و زمانی که روایت می شود و عمل روایت کردن و رویدادهایی که بازگو میشوند، وقوع ترکیبهای گوناگونی امکان پذیر است: میتوان حوادث را قبل، بعد و یا ( مانند رمان نامهای) همزمان با وقوع آنها بیان کرد. راوی ممکن است خارج از روایت خود، داخل روایت خود ( مانند روایتهایی که به زبان اول شخص بیان میشوند) یا نه تنها داخل روایت بلکه شخصیت اول آن باشد. (همان :۱۴۶).
۳-۱۱- زمان از دیدگاه ژرار ژنت
«بسیاری بر این باورند که کتاب گفتمان روایی ژنت [۳۳] مهمترین اثری است که به شناخت روایت شناسی یاری میرساند.» (برتنس، ۱۳۹۱ : ۸۷ ) او با تعریفی که از زمان به دست دادهاست، زمانمندی را در سه سطح نظم (ترتیب)، تداوم ( توالی)، تکرار (بسامد) بررسی و طبقه بندی می کند.
۳-۱۲- نظم
ژنت در بحث نظم (ترتیب) به رابطه توالی رخدادهای داستان و نظم خطی آنها در متن می پردازد. «نخستین موضوع مورد توجه او شیوه ارائه ترتیب زمانی رخدادها و کنشها مثلاً یک رمان (طرح اولیه[۳۴]) در یک داستان عینی( طرح روایی[۳۵]) است. اگر رابطه بین ترتیب زمانی و ترتیب روایی را بیان کنیم گویی رابطه بین آن دو را در یک نقطهی معین بیان کردهایم. روایت می تواند موقتاً از ترتیب زمانی تقویمی رخدادها عقب بیفتد. روایت می تواند با رخدادها همزمان باشد یا می تواند از آن جلو بیفتد. ژنت از تمامی روابطی که ممکن است بین ترتیب زمان رخدادها و ترتیب روایت پیش آید، تحلیل دقیقی ارائه داد. او تحلیل خود را با بیانی فنی مطرح کرد تا ما را متوجه این واقعیت کند که همواره با رابطه بین دو جزء سر و کار داریم.» (برتنس۱۳۹۱: ۸۷ – ۸۸).