علاوه بر تعالیم وحی، معصومان:نیز در پارهای از موارد برای محسوس و مجسّم نمودن مفاهیم و حقایق دینی از روش نمایشی استفاده نمودهاند. پیامبر گرامی اسلام۶در موارد متعددی، مانند آموزش نماز و حج از این روش استفاده نموده و به مردم میفرمودند: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی؛ نماز بگزارید، آنگونه که میبینید من نماز میگزارم».[۲۱۱]
از دیگر فواید نمایش اینکه، نه تنها وسیلهای مناسب برای انتقال آموزههای قرآنی به کودکان است؛ بلکه چه بسا نمایش کودکان، بستر مناسبی برای تفهیم این معارف به بزرگسالان ناآگاه، نیز باشد. چنانچه در سیره امام حسن۷نقل شده که روزی ایشان با برادر گرامیشان امام حسین۷در ایام کودکی، پیرمردی را دیدند که به روش صحیح وضو نمیگیرد. امام حسن۷با هماهنگی برادرش خواستند وضوی صحیح را به او یاد دهند، اما اگر مستقیماً به او میگفتند، گذشته از رنجیده خاطر شدن او، احتمال داشت که اصلاً قبول نکند. زیرا تذکر این دو کودک را برای خود نوعی تحقیر تلقی مینمود. آنان در یک حرکت نمایشی، با یکدیگر به مباحثه پرداختند به طوریکه پیرمرد، صدای آنان را میشنید. آنان به همدیگر میگفتند: وضوی من از وضوی تو کاملتر و بهتر است. بعد توافق کردند که در حضور پیرمرد، هر دو نفر وضو بگیرند و قضاوت نهایی را به عهده پیرمرد بگذارند. طبق قرار، هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی را در مقابل پیرمرد انجام دادند، پیرمرد با مشاهده این صحنه، متوجه شد که وضوی هر دوی آنان صحیح است و با فکر نافذ خود، مقصود واقعی آن دو کودک را دریافت و شدیداً تحت تأثیر بزرگواری و محبت و هوش آنان قرار گرفت. سپس خاضعانه به آنها گفت: فرزندانم! وضوی هر دوی شما کاملاً صحیح است. من پیرمرد نادان، هنوز وضوی صحیح را نمیدانم و به برکت محبتی که به امت جدّتان دارید، وضوی صحیح را الآن از شما آموختم.[۲۱۲]
از آنجا که فهم برخی مسائل مانند مجردات، برای همه افراد مخصوصاً کودکان مشکل است، در چنین مسائلی، میتوان از راه تمثیل و تشبیه در قالب نمایش، فهمیدن را آسانتر نمود. برای مثال، مردی یهودی از امام علی۷پرسید: روی پروردگارت کجاست؟ امام علی۷به ابن عباس دستور داد آتش و هیزم بیاورد. ابن عباس نیز چنین کرد. امام آتش را برافروخت و به یهودی فرمود: رویِ این آتش کجاست؟ یهودی گفت: من رویی برای آن نمییابم. امام۷فرمود: پروردگار من نیز چنین است و مشرق و مغرب از آن اوست و به هر طرف رو کنی، همان رویِ خداست.[۲۱۳]
امام۷از بهترین روش یعنی استفاده از مثال، آن هم در قالب نمایش، برای شناساندن خدا (موجودی مجرد) به یهودی، استفاده کرد و یهودی نیز قانع شد.[۲۱۴]
در اینجا نیز، امام۷ضمن تفهیم مطلبی دشوار با مثالی ساده و قابل فهم، به مفهوم آیهای از قرآن اشاره میکنند که بسیار سودمند برای آموزش قرآن به کودکان میباشد.
۲-۱-۶-۱-۱-۲- چگونگی اجرای نمایشهایی با مضامین دینی و قرآنی
همانطور که بیان شد و نیز با توجه به اینکه روش نمایشی، همزمان گوش و چشم مخاطب را به کار میگیرد، طبیعی است که جنبه آموزشی روش نمایشی مؤثرتر و پرجاذبهتر از روش گفتاری صرف است. پس از این روش، میتوان آموزههای دینی را در قالبهای قابل مشاهده و به گونهای روشن، آسان و محسوس به کودکان آموزش داد. نمایشی کردن مفاهیم عقلی و انتزاعی، به ویژه برای کودکان با توجه به غلبه برخورد حسّی آنان، موجب میشود که اینگونه مطالب، بهتر درک شود و یادگیری عمیقتری صورت پذیرد. معمولاً کودکان، خاطرات نمایشی را که در کودکی دیدهاند، به شکل آگاهانه یا ناآگاهانه، تا آخر عمر در حافظه خود حفظ و نگهداری میکنند.
آموزش بسیاری از مفاهیم دینی اعمّ از اصول و مبانی ارزشی، اعتقادی و احکام عملی با بهره گرفتن از روش نمایشی آسانتر است. مثلاً، در ارتباط با خداشناسی، معلم میتواند دانشآموزان را به نزدیک ساختمانی که عدهای مشغول ساخت و تکمیل آن هستند ببرد تا آنان با مشاهده زحمات و تلاشهای فراوانی که برای بنای آن صورت میگیرد، به این نتیجه برسند که ساختمانی به این کوچکی، نیازمند سازندهای است، پس این زمین و آسمانها و دیگر مخلوقات عالم که بسیار عظیمتر و شکوهمندتر میباشند، محتاج خالقی آگاه و توانا است.
همچنین هنگامیکه مربّی، برای کودکان، قصههای قرآنی را تعریف کرده و یا داستانی را با محور دینی و اخلاقی مطرح ساخت، میتواند آنان را از شنوندگانی منفعل به اجرا کنندگانی فعال تبدیل کند. بسیاری از مربّیان قرآن، به جهت اینکه فکر میکنند برای نمایش، باید صحنه، لباسها، گریم و فضاهای مختلفی را طراحی و تزیین کنند، از اجزای نمایش استقبال چندانی نمیکنند، در حالیکه با بهره گرفتن از صحنه و فضاهای ساده و با تزیینات بسیار ابتدایی، میتوان نمایش زیبایی را اجرا کرد. مثلاً به منظور مشارکت بیشتر کودکان و کمک گرفتن از تخیّل آنان، میتوان یک موضوع قرآنی مثل محبت کردن به پدر و مادر را مطرح کرده و از کودکان خواست تا از طریق نمایش، نشان دهند که چرا باید به پدر و مادران نیکی کنیم. به این ترتیب میتوان از عقاید، نظرات و تخیل کودکان در تدوین نمایش خلاق با مضمونهای اخلاقی و تربیتی استفاده کرد. با این روش، کودکان این مفاهیم قرآنی را عملاً حس میکنند و چون خودشان ایفاگر اجرای آن بودهاند، برایشان بسیار قابل فهم خواهد بود و تأثیر زیادی نیز برآنان خواهد گذاشت و دیگر نیازی به گفتار مستقیم و نصیحت کودک (که تأثیر آن بر کودک بسیار کم است) نیست.
بنابراین اگر مربّی بخواهد قصّههای قرآنی را به زیبایی اجرا کند و به تفهیم بیشتر آنها به کودکان بیندیشد، میتواند از نمایش به عنوان ابزاری مناسب برای این کار بهره ببرد.
۲-۱-۶-۱-۲- نحوه کارآمدی مشاهده آفرینش در تعلیم آموزههای قرآنی(به خصوص توحید و معاد)
با توجه به آیات قرآن کریم، روشن است که طبیعت، بهترین مربَی درس خداشناسی است. لذا والدین میتوانند برای اختصاص دادن زمانهایی برای سفر یا گردش در طبیعت و مشاهده زیباییهای خدادادی و حتی دیدن حیوانات، برنامهریزی کنند. گاه دیده میشود که والدین به دلیل مشغلههای کاری و هزینههای سفر و گردش، از عهده تأمین این نیاز روحی فرزندان برنمیآیند، در حالیکه لازم نیست هزینه و وقت زیادی صرف کنند. تنها میتوان با بردن فرزندان به پارک، تا حدود زیادی آنان را به تدّبر در پدیدههای هستی واداشت. البته توصیه میشود که در تمام فصول سال نسبت به گردش کودکان اهتمام داشت و از این طریق، ضمن آشنایی آنان با تغییر شرایط زیستی، به ارتباط زندگی و مرگ طبیعت با مسأله معاد آشنا نمود.
حتی میتوان با کاشت دانه گیاهی توسط خود کودکان، از نزدیک او را با چرخه آفرینش و ارتباط آن با خالق هستی آشنا کرد. والدین باید سعی کنند با کودکان درباره پدیدههای طبیعی بیشتر صحبت کنند. مثلاً میتوان برای پی بردن کودکان به نعمت روز و گرمای خورشید، از فرزند خویش بخواهند یک شب سرد و طولانی بدون هیچ گرما و نوری را تصوّر کنند.
همچنین، مطابق آنچه گفته شد، اجرای نمایشهای قرآنی در جهت آموزش معارف قرآنی به کودکان بسیار مؤثر است.
۲-۱-۶-۲- مشاهده عمل
دیدن یک عمل به طور طبیعی، انسان را به تجربه آن تحریک میکند، خصوصاً آنکه این تمایل، به وسیله نیروهای درونی و بیرونی دیگری تقویت شوند.
دستگاههای تبلیغاتی کنونی یا همان دستگاههای اغفال یا فریب، از راههای گوناگون همچون موجّه جلوه دادن الگو، برانگیختن یا انحراف حس زیبایی دوستی و هنر دوستی، تحریک میل جنسی و…، همواره سعی میکنند اثرگذاری الگوهای ارائه شده را به بیشترین حدّ آن نزدیک کنند.
در آموزش مثبت نیز، به طور قطع میتوان ادعا نمود که دعوت عمل نسبت به توصیههای لفظی و کلامی بسیار مؤثرتر است؛ چرا که یادگیرنده فقط نیاز دارد که رفتار خاص به نمایش گذاشته شده توسط شخص دیگری را، قبل از اینکه خود تقلید نماید، مشاهده کند که گاهی اوقات از روی آگاهی و گاهی نیز ناآگاهانه صورت میگیرد. شخصی که رفتار را به نمایش میگذارد، «مدل» نامیده میشود و شکل یادگیری را «الگوبرداری» مینامند.[۲۱۵]
نظر به اهمیت روش الگویی، در ذیل به تبیین آن میپردازیم:
۲-۱-۶-۲-۱- روش الگویی
اصولاً قهرمانجویی یا قهرمانپرستی را یکی از تجلیات اصیل روانی انسان دانستهاند که در فطرت و نهاد انسان، حضوری آشکار دارد[۲۱۶] که کودک برای دستیابی به کمال و ارضای این نیاز فطری خویش، مجذوب آن قهرمان میشود.[۲۱۷] تأثیر شخصیت الگوها در شکلگیری رفتار و منش کودکان، نوجوانان و جوانان و تشکیل یا تثبیت شخصیت اخلاقی و اجتماعی آنان فوق العاده چشم گیر است. در این روش، یادگیری به طور غیر مستقیم و از طریق مشاهده انجام میگیرد که از مؤثرترین و پایدارترین انواع یادگیری ها محسوب میشود. تأثیر الگو و نقش پذیری انسان یک امر طبیعی است که از غریزه تقلید سرچشمه میگیرد.[۲۱۸] از این رو، الگو پذیری، تقلید و تربیت، مفاهیمی مرتبط و نزدیک به هم میباشند. الگوپذیری، زمینه و مقدمه لازم برای تقلید است، تقلید هم یکی از سازکارهایی است که تربیت از طریق آن صورت میپذیرد.[۲۱۹]
۲-۱-۶-۲-۱-۱- ضرورت اتخاذ شیوه اسوه نمایی (روش الگویی)
در اسلام نیز برای راهنمایی و رشد انسانها و در نهایت رساندن آدمیان به کمال نهایی، به نقش و اهمیت الگو تأکید زیادی شده است. نمونه های ذکر شده در قرآن و احادیث پیامبر اکرم۶و ائمه معصومان: دلیل محکمی بر این مدعاست.[۲۲۰]
سید قطب در کتاب روش تربیت اسلامی مینویسد: «عملیترین و پیروزمندانهترین وسیله تربیت، تربیت کردن با یک نمونه عملی و سرمشق زنده است… سرمشق و الگو به مردم عرضه میشود تا مردم همانند صفاتش را در خود تحقق بخشند و به رنگ آن نمونه واقعی درآیند. اینها از این جهت است که اسلام، سرمشق دادن را بزرگترین وسیله تربیت میداند و پایه روش تربیتی خود را بیش از هر چیز بر این سنگ استوار میسازد».[۲۲۱]
آنچه بر اهمیت و حساسیت نقش اسوهها و اعتبار این شیوه تربیتی در تربیت قرآنی کودکان میافزاید، جنبه تقدّس و وجهه دینی- قرآنی اسوههاست؛ زیرا اسوهها، نمونه های بشری هستند که گفتار، کردار و سلوک و عقیدهشان، سرمشق دیگران (به خصوص کودکان) و روش، منش، بینش و تمام زندگیشان مورد تأیید دین و معیار زندگی دیگران است.[۲۲۲]
۲-۱-۶-۲-۱-۱-۱- ابعاد نگرش قرآن به ضرورت روش الگویی
واژه « الگو» به معنای روبُر، مدل، سرمشق، مقتدا، اسوه، مثال و نمونه است.[۲۲۳] در قرآن کریم از کلمه «اسوه» به عنوان معادل الگو استفاده شده است. اُسوه و اِسوه از ریشه «اسو» است که در حالت اسمی به معنای قدوه و الگو و در حالت مصدری به معنای حالت پیروی کردن آمده است.[۲۲۴] اُسوه و إِسوه عبارت از حالتی است که انسان به هنگام پیروی از غیر خود پیدا میکند[۲۲۵] و بر حسب اینکه پیروی از چه کسی باشد، ممکن است اسوهای نیک یا بد برای انسان فراهم آید.[۲۲۶]
این واژه معادلی دیگر هم در متون دینی (آیات و روایات) دارد که از آن به قِدوه یا قُدوه یاد میشود که در همان معنای نخست یعنی معنای اسمی، با اسوه ترادف دارد، یعنی کسیکه به او اقتدا و از عمل او پیروی میشود.[۲۲۷]
از منظر قرآن کریم، همانگونه که ما برای شناخت راه از بیراهه در جادهها و بیابانها نیاز به علامتها و نشانههایی داریم، برای شناخت حق از باطل در مسیر زندگی و در طوفان غرایز و هوسها نیز به نشانههایی روشن و الگوهایی عینی نیازمندیم: *(وَ عَلَامَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون؛ و (نیز) علاماتى قرار داد و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت مىشوند.)* نحل/ ۱۶.
اساساً نیاز به رهبر آسمانی و الگوی الهی و اسوه حسنه، یکی از اساسیترین نیازهای جامعه بشری است.
به همین دلیل است که میبینیم ابراهیم۷به هنگام تجدید بنای کعبه، دست به دعا برمیدارد و میگوید: *(رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الحَکِیم؛ پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند زیرا تو توانا و حکیمى (و بر این کار، قادرى)!)* بقره/ ۱۲۹
گفتنی است مسأله انتخاب یک الگوی تمام عیار و یک انسان کامل و معلم و استاد در مسیر تربیت نفوس و سیر و سلوک به سوی خدا، به حدّی اهمیت دارد که گاه، انبیای الهی در مقطع خاصی نیز مأمور به این انتخاب میشدند. همانگونه که موسی۷مأمور میشود برای فراگرفتن علومی - که جنبه نظری نداشت بلکه بیشتر جنبه عملی و اخلاقی داشت- نزد پیامبر و عالِم بزرگ زمانش (یعنی حضرت خضر۷) تلمّذ کند.[۲۲۸]
همچنین وجود و حضور اسوهها در جامعه، خود دلیلی محکم بر درستی تعالیم دین و حقانیت پیامهای اسلام است. در قرآن از این موضوع به حجت تعبیر شده است؛ خداوند رسولانی را برانگیخته است که علاوه بر ابلاغ پیام های الهی، خود نیز حجت، الگو و گواه مردمان باشند و بر تعالیم مکتب خویش صحه بگذارند: *(رُّسُلًا مُّبَشِّرینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ…؛ پیامبرانى که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود)* نساء / ۱۶۵
از طرف دیگر، وجود اسوه به مردم ثابت میکند پایبندی به این تعالیم، ممکن و میسّر است و دین حاوی دستورها و مطالبی نیست که فقط در کتب و نوشته ها جای داشته باشد و التزام بدان میسور نباشد. بنابراین با روش الگویی میتوان مردم را به حقانیت مکتب و امکان پذیرش کامل آن قانع ساخت.[۲۲۹]
بنا بر آنچه گفته شد، از نظر اسلام، قرآن، نسخه هدایت و اسوهها، داروی هدایتند. قرآن کریم از سه زاویه، بر ضروررت اتخاذ روش الگویی، صحه گذارده است که در ذیل بدان اشاره میشود.
۲-۱-۶-۲-۱-۱-۱-۱- معرفی اسوهها
قرآن کریم در معرفی اسوهها، به دو شیوه عمل میکند:
الف) معرفی مستقیم و صریح: قرآن کریم، در معرفی برخی اسوهها، به صورت مستقیم، چهرهها و شخصیتهایی را به منزله الگو مطرح میکند و گاه نام آنها را ذکر و گاهی نیز از آوردن نامشان خودداری میکند. واژه اسوه تنها سه بار در دو آیه آمده است که دو بار اشاره به حضرت ابراهیم۷و پیروانش دارد و یک بار درباره پیامبر اسلام۹به کار رفته است. جالب است بدانید که در هر سه آیه، یک قالب به کار رفته که «قد کان (کانت) لکم» است و ترکیب ماضی استمراری، دلالت بر دوام و همیشگی بودن این اسوهها و حکم به اسوه پذیری از آنها دارد.[۲۳۰] این آیات عبارتند از:
*(قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَه…؛ براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت…)* ممتحنه/ ۴
*(لَقَدْ کَانَ لَکمُْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ…؛ (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویى) بود…)* ممتحنه/ ۶
*(لَقَدْ کَانَ لَکمُْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ…؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود…)* احزاب/ ۲۱
مطابق این آیات، درباره رسول خدا۶، حکم عام و کلی آمده و همه شئون زندگی را در بردارد که این دلالت بر کمال پیامبر اسلام۶مینماید که به بیان قرآن صاحب «خلق عظیم» است.[۲۳۱] در حالیکه ابراهیم۷به طور ضمنی، شایسته الگوپذیری قرار میگیرد.[۲۳۲] چون زمینه آیه مورد بحث که مىفرماید” لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ [۲۳۳]“، این نیست که بخواهد تأسّى به ابراهیم۷را در تمامى خصالش، بر مسلمانان واجب کند و استغفار یا وعده استغفار را استثناء کند، تا این یک خصلت از خصال ابراهیم مستثنى باشد، بلکه زمینه آیه این است که تنها مردم مسلمان را در خصوص بیزارىاش از قوم مشرک خود، وادار به تأسّى کند.[۲۳۴]
ب) معرفی غیر مستقیم و غیر صریح اسوهها: خداوند حکیم بنا بر حکمتی که خود میداند، پس از آموزش اسوهپذیری و تأیید صریح آن در سه آیه، سایر قهرمانان قرآن را غیر مستقیم معرفی میکند و حتی در پارهای از موارد، نام هم نمیبرد و تنها به ذکر صفت یا لقب اکتفا میکند مثلاً میفرماید: *(…عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا…)* کهف /۶۵ یا *(أَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلىَ قَرْیَهٍ…)* بقره / ۲۵۹.
از این سبک قرآنی برمیآید که:
- برای اسوهپذیری، نباید دنبال عنوان و نام شخص بگردیم، یعنی نباید شخصیتزده باشیم؛ بلکه باید به عمل یا صفت خوب او توجه کنیم.
- این به زیبایی ایجاز قرآن میافزاید که بدون اینکه اسمی بیاورد، ما را جذب شخصیتی میکند.
- تفاوت در توصیف، شاید مبتنی بر تفاوت موقعیتهای پیش آمده برای آنها یا تفاوت شخصیتهای آنها باشد و تنها چهره کامل، پیامبر۶است که به عنوان الگوی کامل و همه بعدی معرفی شده و حتی ابراهیم۷در جنبهای، معرفی میگردد.
- تفاوت شخصیتهای قرآنی، اسوهپذیر را دلگرمتر میکند و به او امیدی میدهد که حتی اگر شخصیتی کامل نباشد و مثل حضرت یونس۷غضبناک شد، میتواند محبوب و مورد پذیرش خداوند قرار گیرد. امید او وقتی به اوج میرسد که ببینیم برخی شخصیتهای کمالیافته قرآنی، دارای عصمت نبوی نبودهاند مانند ذوالقرنین، لقمان حکیم، طالوت، مریم، اصحاب کهف و حتی ساحران فرعون که به سعادت رسیدند.[۲۳۵]
گاهی نیز، قرآن به طرح جلوههای زیبایی از رفتار و منش انسانی یک قوم یا گروه میپردازد و با بیان آن ملاکها، صاحبانشان را مدح مینماید. گروههای انسانی، همچون، مخلص، اولوالالباب، مفلحین، مستغفرین و … .[۲۳۶] برای مثال در آیات اولیه سوره بقره و نیز آیات ۸۸ سوره توبه و ۹ حشر و ۱۶ تغابن، چهره مفلحان ترسیم شده است: *(الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ(۳)وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالْأَخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ(۴)أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛ (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند و نماز را برپا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳)و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند و آنان رستگارانند.)* بقره/ ۳-۵[۲۳۷]
در این سبک معرفی اسوهها، نوعی سازماندهی اسوههای گروهی نهفته است و مبنای شکلگیری بسیاری از گروه ها (مانند دوستیها)، صفاتهای ایمانی و یا رفتارهای الهی میشود. نیز باعث انتقال ارزشها میشود و مردم حتی بدون اسوهپذیری از نمونه های عینی، به الگوپذیری از آن صفات و رفتارها میپردازند. برای نمونه، میدانند که اگر از مستغفرینِ در سحر باشد، خوب است. چنانچه لقمان حکیم در وصیت به فرزندش در مورد سحرخیزی، میگوید: «یَا بُنَیَّ لَا یَکُونُ الدِّیکُ أَکْیَسَ مِنْکَ یَقُومُ فِی وَقْتِ السَّحَرِ وَ یَسْتَغْفِرُ وَ أَنْتَ نَائِم؛ ای فرزندم! مبادا خروس از تو زرنگتر باشد، در وقت سحر بلند شده و استغفار کند و تو در خواب باشی».[۲۳۸]
۲-۱-۶-۲-۱-۱-۱-۲- ویژگیهای الگوهای قرآنی
شخصیتها و چهرههایی که در قرآن به عنوان الگو و نمونه مطرح گردیدهاند واجد ویژگیهای گوناگونی هستند که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم:
پژوهش های انجام شده در رابطه با راهکارهای کارآمدسازی آموزههای قرآن برای تعلیم و تربیت قرآنی کودکان ...