فرضیه پژوهش: گرایش به نوآوری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۰۰۶/۰ و کمتر از ۰۵/۰ می باشد لذا فرض صفر رد میگردد بدین معنا که گرایش به نوآوری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان این رابطه ۲۵۶/۰ میباشد با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) در گرایش به نوآوری به میزان ۲۵۶/۰ درصد استراتژی بازاریابی تحت تأثیر قرار می گیرد. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعات چن و دیگران (۲۰۱۳) کیم (۲۰۰۶) یوسف زای و همکاران (۲۰۰۳) و نارمکی و دیگران (۱۳۸۸) همسو و هم جهت می باشد.
فرضیه فرعی ۲: شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرضیه پژوهش: شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۰۰۶/۰ و کمتر از ۰۵/۰ میباشد لذا فرض صفر رد میگردد بدین معنا که شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان این رابطه ۳۴۹/۱ می باشد. با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) در ریسک پذیری به میزان ۳۴۹/۱ درصد استراتژی بازاریابی تحت تأثیر قرار می گیرد. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعه حیدر زاده و دیگران (۱۳۸۶) سزن و (۲۰۰۶۹ و چن و دیگران (۲۰۱۳۹ همسو و هم جهت می باشد.
فرضیه فرعی ۳: گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرضیه پژوهش: گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۶۹۹/۰ و بیشتر از ۰۵/۰ میباشد لذا فرض صفر تأیید میگردد بدین معنا که گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد. نتیجه این مطالعه با نتیجه مطالعه نارمکی و دیگران (۱۳۸۸) یو و همکاران (۲۰۰۸) و چن و دیگران (۲۰۱۳) همسو و هم جهت نمی باشد.
فرضیه فرعی ۴: سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرضیه پژوهش: سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۰۱۱/۰ و کمتر از ۰۵/۰ میباشد لذا فرضیه صفر رد میگردد بدین معنا که سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان این رابطه ۰۶۷/۰ می باشد. با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) در سرمایه ارتباطی به میزان ۰۶۷/۰ درصد استراتژی بازاریابی تحت تأثیر قرار میگیرد. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعه چن و همکاران (۲۰۱۳) یوانجین و یورای (۲۰۱۰) و سزن (۲۰۰۹) همسو و ه جهت می باشد.
فرضیه فرعی ۵: قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرضیه پژوهش: قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۶۶۴/۰ و بیشتر از ۰۵/۰ میباشد لذا فرضیه صفر تأیید میگردد بدین معنا که قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعه چن و همکاران (۲۰۱۳) یولنجن و یورای (۲۰۱۰) و کیم (۲۰۰۶) همسو و سازگار نمی باشد.
فرضیه فرعی ۶: استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه پژوهش: استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۰۰۳/۰ و کمتر از ۰۵/۰ می باشد لذا فرضیه صفر رد میگردد بدین معنا که استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان این رابطه ۱۱۲/۰ می باشد. با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) در استراتژی بازاریابی به میزان ۱۱۲/۰ درصد هویت برند بهبود پیدا می کند. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعه اردم و سوبیت (۲۰۱۱) تیلور و همکاران (۲۰۰۹) و چن و همکاران (۲۰۱۳) همسو و سازگار می باشد.
۵-۳ پیشنهاد های اجرایی حاصل از پژوهش:
پیشنهاد برای فرضیه اول:
نوآور بودن مستلزم فرهنگ، ساختار و سیستمهای سازمانی جهت حمایت از نوآوری و انعطافپذیری است تا فرآیندها، ساختارها و سیستمهای داخلی سازمان تدابیر لازم را برای پاسخگویی به خواستهها و نیازهای متغیر محیطی به عمل آورند. نوآوری در یک فرهنگ حمایتی رشد میکند که تلاشهای نوآورانه را به روشهای مختلف در سازمان افزایش میدهد .
- شرکت ها جهت نوآور شدن به تدوین سیاستهای منابع انسانی و بهکارگیری سیستم پاداش جهت جذب اندیشمندان و افراد حرفهای نیاز دارند و نیز ایجاد محیطهای کاری که در آن به خلاقیت و نوآوری اهمیت داده شود.
- برای اینکه سازمانها به معنای واقعی نوآور شوند، لازم است که بودجه و منابع کافی را جهت نوآوری فراهم کنند، شامل افراد حرفهای و متخصص موردنیاز، حمایت از برنامههای آموزش فنی و نیز عرضه محصولات و خدمات جدید به بازار.
- در ارتباط با خط مشی تکنولوژی باید چرخه زندگی محصول پذیرفته شود تا سهم محصولات و خدمات در رشد، سودآوری و میزان رقابتپذیری سازمان بازنگری و تحلیل شود تا تصویر سازمان و محصولات آن در ذهن مشتریان بازسازی و بهبود یابد.
شرکتها بهمنظور تقویت گرایش به کارآفرینی، شیوههای رسمی و غیررسمی تاثیرگذاری بر فرایند سیاستگذاری دولتی جهت غلبه بر موانع نوآوری را پیگیری کنند. همچنین از طریق جذب و تامین مالی کارآفرینان سازمانی و مدیران عالی کارآمد و نیز برقراری ارتباط با سازمانهای دولتی، غیردولتی، اتحادیههای کارگری و موسسات مشابه، فرایند نوآوری در طول زنجیره تأمین را تقویت کنند.
- نوآوری مستلزم انعطافپذیری در پذیرش فرآیندهای کاری جدید در سطح عملیاتی سازمان است تا از طریق آن بتوان محصولاتی با کیفیت بالا، قیمت مناسب و در سریعترین زمان ممکن به مشتریان عرضه کند.
پیشنهاد برای فرضیه دوم:
- هم چنین توصیه می شود مدیران با ارائه چشم اندازی روشن از آینده زنجیره تأمین، از عدم اطمینان کارکنان کاسته و سبب افزایش ریسکپذیری و کاهش ابهام نسبت به برخورد با موقعیت ریسک شوند.
- اغلب شرکت ها برای جبران خدمات افراد هیچ راهی پیش بینی نکرده اند. در حالی که سیستم تشویق و پاداش مناسب از مهمترین عوامل موثر در کارآفرینی (ریسکپذیری) سازمانی محسوب می شود. به علاوه ممکن است همه کارکنان به دنبال پاداش صرفا مالی نباشند.
- معیارهای تشویق و پاداش به طور روشن و واضح به اطلاع عموم کارکنان برسد و اساساً ریسکپذیری، نوآوری و کارگروهی و رفتارهای فعالانه مورد تشویق قرار گیرد.
- حمایت مدیریت یکی از ارزشهای مدیریت در سازمان محسوب می شود. لذا پیشنهاد میگردد تا مدیران ارشد زنجیره تأمین با اعمال این ویژگیها مدیریت خود را به شیوهای ارگانیک اعمال نمایند:
- ریسک را به عنوان خصیصهای مثبت در بین اعضای نجیره تأمین خود نهادینه نمایند.
- از فعالیتهای کارآفرینانه افراد حمایت و مسئولیت این گونه فعالیتها را بپذیرند.
- از افراد صاحب ایده و طرحهای آنان قدردانی و حمایتهای مالی به عمل آورند.
پیشنهاد برای فرضیه سوم:
- تاکید بر اهمیت مدیران کارآفرین جهت فراهم آوردن چشمانداز و ایدهآلهای لازم بهمنظور شناسایی فرصتها و استفاده از آن.
- تاکید بر اهمیت تدوین و اجرای استراتژی بهمنظور بهرهبرداری از فرصتهای بازار
- توانمندسازی منابع انسانی بهمنظور ارائه محصول با کیفیت و استانداردهای جهانی
- بهکارگیری گرایش به رقابت تهاجمی و توانایی جهت شناسایی و استفاده از فرصتها قبل از رقبا
- پیگیری فرصتهایی که ممکن است با عملیات جاری سازمان مرتبط باشد یا نباشد،
- معرفی محصولات و برندهای جدید قبل از رقبا،
- متوقف ساختن رویههای کاری قدیمی و بهکارگیری روشهای نوین جهت تولید محصولات و نیز بهبود سیستمها و فرآیندهای سازمانی.
- جهت پاسخگویی مبتکران به محیط رقابتی در زنجیره تأمین، شرکت ها باید نقاط قوت و ضعف رقبایشان را تجزیه و تحلیل کنند و بر تولید محصولات دارای ارزش افزوده بالا متمرکز شوند تا بتوانند با عرضه محصولات با کیفیت و قیمت مناسب، سهم بیشتری از بازار را به خود اختصاص دهند.
پیشنهاد برای فرضیه چهارم:
- ایجاد بانک اطلاعاتی از سابقه ی همکاری با شرکا برای شناسایی شرکای قابل اعتماد و متعهد، تلاش در جهت حفظ برقراری و حفظ مشارکت با آنها و حذر کردن از توسعه همکاری با تأمین کنندگان بد سابقه برای صرفه جویی در هزینه های نظارتی و کاهش ریسک
نگارش پایان نامه در رابطه با بررسی تأثیر شایستگی های مدیریت زنجیره تأمین کارآفرینانه بر استراتژی های بازاریابی و ...