علاوه بر تعالیم وحی، معصومان:نیز در پارهای از موارد برای محسوس و مجسّم نمودن مفاهیم و حقایق دینی از روش نمایشی استفاده نمودهاند. پیامبر گرامی اسلام۶در موارد متعددی، مانند آموزش نماز و حج از این روش استفاده نموده و به مردم میفرمودند: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی؛ نماز بگزارید، آنگونه که میبینید من نماز میگزارم».[۲۱۱]
از دیگر فواید نمایش اینکه، نه تنها وسیلهای مناسب برای انتقال آموزههای قرآنی به کودکان است؛ بلکه چه بسا نمایش کودکان، بستر مناسبی برای تفهیم این معارف به بزرگسالان ناآگاه، نیز باشد. چنانچه در سیره امام حسن۷نقل شده که روزی ایشان با برادر گرامیشان امام حسین۷در ایام کودکی، پیرمردی را دیدند که به روش صحیح وضو نمیگیرد. امام حسن۷با هماهنگی برادرش خواستند وضوی صحیح را به او یاد دهند، اما اگر مستقیماً به او میگفتند، گذشته از رنجیده خاطر شدن او، احتمال داشت که اصلاً قبول نکند. زیرا تذکر این دو کودک را برای خود نوعی تحقیر تلقی مینمود. آنان در یک حرکت نمایشی، با یکدیگر به مباحثه پرداختند به طوریکه پیرمرد، صدای آنان را میشنید. آنان به همدیگر میگفتند: وضوی من از وضوی تو کاملتر و بهتر است. بعد توافق کردند که در حضور پیرمرد، هر دو نفر وضو بگیرند و قضاوت نهایی را به عهده پیرمرد بگذارند. طبق قرار، هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی را در مقابل پیرمرد انجام دادند، پیرمرد با مشاهده این صحنه، متوجه شد که وضوی هر دوی آنان صحیح است و با فکر نافذ خود، مقصود واقعی آن دو کودک را دریافت و شدیداً تحت تأثیر بزرگواری و محبت و هوش آنان قرار گرفت. سپس خاضعانه به آنها گفت: فرزندانم! وضوی هر دوی شما کاملاً صحیح است. من پیرمرد نادان، هنوز وضوی صحیح را نمیدانم و به برکت محبتی که به امت جدّتان دارید، وضوی صحیح را الآن از شما آموختم.[۲۱۲]
از آنجا که فهم برخی مسائل مانند مجردات، برای همه افراد مخصوصاً کودکان مشکل است، در چنین مسائلی، میتوان از راه تمثیل و تشبیه در قالب نمایش، فهمیدن را آسانتر نمود. برای مثال، مردی یهودی از امام علی۷پرسید: روی پروردگارت کجاست؟ امام علی۷به ابن عباس دستور داد آتش و هیزم بیاورد. ابن عباس نیز چنین کرد. امام آتش را برافروخت و به یهودی فرمود: رویِ این آتش کجاست؟ یهودی گفت: من رویی برای آن نمییابم. امام۷فرمود: پروردگار من نیز چنین است و مشرق و مغرب از آن اوست و به هر طرف رو کنی، همان رویِ خداست.[۲۱۳]
امام۷از بهترین روش یعنی استفاده از مثال، آن هم در قالب نمایش، برای شناساندن خدا (موجودی مجرد) به یهودی، استفاده کرد و یهودی نیز قانع شد.[۲۱۴]
در اینجا نیز، امام۷ضمن تفهیم مطلبی دشوار با مثالی ساده و قابل فهم، به مفهوم آیهای از قرآن اشاره میکنند که بسیار سودمند برای آموزش قرآن به کودکان میباشد.
۲-۱-۶-۱-۱-۲- چگونگی اجرای نمایشهایی با مضامین دینی و قرآنی
همانطور که بیان شد و نیز با توجه به اینکه روش نمایشی، همزمان گوش و چشم مخاطب را به کار میگیرد، طبیعی است که جنبه آموزشی روش نمایشی مؤثرتر و پرجاذبهتر از روش گفتاری صرف است. پس از این روش، میتوان آموزههای دینی را در قالبهای قابل مشاهده و به گونهای روشن، آسان و محسوس به کودکان آموزش داد. نمایشی کردن مفاهیم عقلی و انتزاعی، به ویژه برای کودکان با توجه به غلبه برخورد حسّی آنان، موجب میشود که اینگونه مطالب، بهتر درک شود و یادگیری عمیقتری صورت پذیرد. معمولاً کودکان، خاطرات نمایشی را که در کودکی دیدهاند، به شکل آگاهانه یا ناآگاهانه، تا آخر عمر در حافظه خود حفظ و نگهداری میکنند.
آموزش بسیاری از مفاهیم دینی اعمّ از اصول و مبانی ارزشی، اعتقادی و احکام عملی با بهره گرفتن از روش نمایشی آسانتر است. مثلاً، در ارتباط با خداشناسی، معلم میتواند دانشآموزان را به نزدیک ساختمانی که عدهای مشغول ساخت و تکمیل آن هستند ببرد تا آنان با مشاهده زحمات و تلاشهای فراوانی که برای بنای آن صورت میگیرد، به این نتیجه برسند که ساختمانی به این کوچکی، نیازمند سازندهای است، پس این زمین و آسمانها و دیگر مخلوقات عالم که بسیار عظیمتر و شکوهمندتر میباشند، محتاج خالقی آگاه و توانا است.
همچنین هنگامیکه مربّی، برای کودکان، قصههای قرآنی را تعریف کرده و یا داستانی را با محور دینی و اخلاقی مطرح ساخت، میتواند آنان را از شنوندگانی منفعل به اجرا کنندگانی فعال تبدیل کند. بسیاری از مربّیان قرآن، به جهت اینکه فکر میکنند برای نمایش، باید صحنه، لباسها، گریم و فضاهای مختلفی را طراحی و تزیین کنند، از اجزای نمایش استقبال چندانی نمیکنند، در حالیکه با بهره گرفتن از صحنه و فضاهای ساده و با تزیینات بسیار ابتدایی، میتوان نمایش زیبایی را اجرا کرد. مثلاً به منظور مشارکت بیشتر کودکان و کمک گرفتن از تخیّل آنان، میتوان یک موضوع قرآنی مثل محبت کردن به پدر و مادر را مطرح کرده و از کودکان خواست تا از طریق نمایش، نشان دهند که چرا باید به پدر و مادران نیکی کنیم. به این ترتیب میتوان از عقاید، نظرات و تخیل کودکان در تدوین نمایش خلاق با مضمونهای اخلاقی و تربیتی استفاده کرد. با این روش، کودکان این مفاهیم قرآنی را عملاً حس میکنند و چون خودشان ایفاگر اجرای آن بودهاند، برایشان بسیار قابل فهم خواهد بود و تأثیر زیادی نیز برآنان خواهد گذاشت و دیگر نیازی به گفتار مستقیم و نصیحت کودک (که تأثیر آن بر کودک بسیار کم است) نیست.
بنابراین اگر مربّی بخواهد قصّههای قرآنی را به زیبایی اجرا کند و به تفهیم بیشتر آنها به کودکان بیندیشد، میتواند از نمایش به عنوان ابزاری مناسب برای این کار بهره ببرد.
۲-۱-۶-۱-۲- نحوه کارآمدی مشاهده آفرینش در تعلیم آموزههای قرآنی(به خصوص توحید و معاد)
با توجه به آیات قرآن کریم، روشن است که طبیعت، بهترین مربَی درس خداشناسی است. لذا والدین میتوانند برای اختصاص دادن زمانهایی برای سفر یا گردش در طبیعت و مشاهده زیباییهای خدادادی و حتی دیدن حیوانات، برنامهریزی کنند. گاه دیده میشود که والدین به دلیل مشغلههای کاری و هزینههای سفر و گردش، از عهده تأمین این نیاز روحی فرزندان برنمیآیند، در حالیکه لازم نیست هزینه و وقت زیادی صرف کنند. تنها میتوان با بردن فرزندان به پارک، تا حدود زیادی آنان را به تدّبر در پدیدههای هستی واداشت. البته توصیه میشود که در تمام فصول سال نسبت به گردش کودکان اهتمام داشت و از این طریق، ضمن آشنایی آنان با تغییر شرایط زیستی، به ارتباط زندگی و مرگ طبیعت با مسأله معاد آشنا نمود.
حتی میتوان با کاشت دانه گیاهی توسط خود کودکان، از نزدیک او را با چرخه آفرینش و ارتباط آن با خالق هستی آشنا کرد. والدین باید سعی کنند با کودکان درباره پدیدههای طبیعی بیشتر صحبت کنند. مثلاً میتوان برای پی بردن کودکان به نعمت روز و گرمای خورشید، از فرزند خویش بخواهند یک شب سرد و طولانی بدون هیچ گرما و نوری را تصوّر کنند.
همچنین، مطابق آنچه گفته شد، اجرای نمایشهای قرآنی در جهت آموزش معارف قرآنی به کودکان بسیار مؤثر است.
۲-۱-۶-۲- مشاهده عمل
دیدن یک عمل به طور طبیعی، انسان را به تجربه آن تحریک میکند، خصوصاً آنکه این تمایل، به وسیله نیروهای درونی و بیرونی دیگری تقویت شوند.
دستگاههای تبلیغاتی کنونی یا همان دستگاههای اغفال یا فریب، از راههای گوناگون همچون موجّه جلوه دادن الگو، برانگیختن یا انحراف حس زیبایی دوستی و هنر دوستی، تحریک میل جنسی و…، همواره سعی میکنند اثرگذاری الگوهای ارائه شده را به بیشترین حدّ آن نزدیک کنند.
در آموزش مثبت نیز، به طور قطع میتوان ادعا نمود که دعوت عمل نسبت به توصیههای لفظی و کلامی بسیار مؤثرتر است؛ چرا که یادگیرنده فقط نیاز دارد که رفتار خاص به نمایش گذاشته شده توسط شخص دیگری را، قبل از اینکه خود تقلید نماید، مشاهده کند که گاهی اوقات از روی آگاهی و گاهی نیز ناآگاهانه صورت میگیرد. شخصی که رفتار را به نمایش میگذارد، «مدل» نامیده میشود و شکل یادگیری را «الگوبرداری» مینامند.[۲۱۵]
نظر به اهمیت روش الگویی، در ذیل به تبیین آن میپردازیم:
۲-۱-۶-۲-۱- روش الگویی
اصولاً قهرمانجویی یا قهرمانپرستی را یکی از تجلیات اصیل روانی انسان دانستهاند که در فطرت و نهاد انسان، حضوری آشکار دارد[۲۱۶] که کودک برای دستیابی به کمال و ارضای این نیاز فطری خویش، مجذوب آن قهرمان میشود.[۲۱۷] تأثیر شخصیت الگوها در شکلگیری رفتار و منش کودکان، نوجوانان و جوانان و تشکیل یا تثبیت شخصیت اخلاقی و اجتماعی آنان فوق العاده چشم گیر است. در این روش، یادگیری به طور غیر مستقیم و از طریق مشاهده انجام میگیرد که از مؤثرترین و پایدارترین انواع یادگیری ها محسوب میشود. تأثیر الگو و نقش پذیری انسان یک امر طبیعی است که از غریزه تقلید سرچشمه میگیرد.[۲۱۸] از این رو، الگو پذیری، تقلید و تربیت، مفاهیمی مرتبط و نزدیک به هم میباشند. الگوپذیری، زمینه و مقدمه لازم برای تقلید است، تقلید هم یکی از سازکارهایی است که تربیت از طریق آن صورت میپذیرد.[۲۱۹]
۲-۱-۶-۲-۱-۱- ضرورت اتخاذ شیوه اسوه نمایی (روش الگویی)
در اسلام نیز برای راهنمایی و رشد انسانها و در نهایت رساندن آدمیان به کمال نهایی، به نقش و اهمیت الگو تأکید زیادی شده است. نمونه های ذکر شده در قرآن و احادیث پیامبر اکرم۶و ائمه معصومان: دلیل محکمی بر این مدعاست.[۲۲۰]
سید قطب در کتاب روش تربیت اسلامی مینویسد: «عملیترین و پیروزمندانهترین وسیله تربیت، تربیت کردن با یک نمونه عملی و سرمشق زنده است… سرمشق و الگو به مردم عرضه میشود تا مردم همانند صفاتش را در خود تحقق بخشند و به رنگ آن نمونه واقعی درآیند. اینها از این جهت است که اسلام، سرمشق دادن را بزرگترین وسیله تربیت میداند و پایه روش تربیتی خود را بیش از هر چیز بر این سنگ استوار میسازد».[۲۲۱]
آنچه بر اهمیت و حساسیت نقش اسوهها و اعتبار این شیوه تربیتی در تربیت قرآنی کودکان میافزاید، جنبه تقدّس و وجهه دینی- قرآنی اسوههاست؛ زیرا اسوهها، نمونه های بشری هستند که گفتار، کردار و سلوک و عقیدهشان، سرمشق دیگران (به خصوص کودکان) و روش، منش، بینش و تمام زندگیشان مورد تأیید دین و معیار زندگی دیگران است.[۲۲۲]
۲-۱-۶-۲-۱-۱-۱- ابعاد نگرش قرآن به ضرورت روش الگویی
واژه « الگو» به معنای روبُر، مدل، سرمشق، مقتدا، اسوه، مثال و نمونه است.[۲۲۳] در قرآن کریم از کلمه «اسوه» به عنوان معادل الگو استفاده شده است. اُسوه و اِسوه از ریشه «اسو» است که در حالت اسمی به معنای قدوه و الگو و در حالت مصدری به معنای حالت پیروی کردن آمده است.[۲۲۴] اُسوه و إِسوه عبارت از حالتی است که انسان به هنگام پیروی از غیر خود پیدا میکند[۲۲۵] و بر حسب اینکه پیروی از چه کسی باشد، ممکن است اسوهای نیک یا بد برای انسان فراهم آید.[۲۲۶]
این واژه معادلی دیگر هم در متون دینی (آیات و روایات) دارد که از آن به قِدوه یا قُدوه یاد میشود که در همان معنای نخست یعنی معنای اسمی، با اسوه ترادف دارد، یعنی کسیکه به او اقتدا و از عمل او پیروی میشود.[۲۲۷]
از منظر قرآن کریم، همانگونه که ما برای شناخت راه از بیراهه در جادهها و بیابانها نیاز به علامتها و نشانههایی داریم، برای شناخت حق از باطل در مسیر زندگی و در طوفان غرایز و هوسها نیز به نشانههایی روشن و الگوهایی عینی نیازمندیم: *(وَ عَلَامَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون؛ و (نیز) علاماتى قرار داد و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت مىشوند.)* نحل/ ۱۶.
اساساً نیاز به رهبر آسمانی و الگوی الهی و اسوه حسنه، یکی از اساسیترین نیازهای جامعه بشری است.
به همین دلیل است که میبینیم ابراهیم۷به هنگام تجدید بنای کعبه، دست به دعا برمیدارد و میگوید: *(رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الحَکِیم؛ پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند زیرا تو توانا و حکیمى (و بر این کار، قادرى)!)* بقره/ ۱۲۹
گفتنی است مسأله انتخاب یک الگوی تمام عیار و یک انسان کامل و معلم و استاد در مسیر تربیت نفوس و سیر و سلوک به سوی خدا، به حدّی اهمیت دارد که گاه، انبیای الهی در مقطع خاصی نیز مأمور به این انتخاب میشدند. همانگونه که موسی۷مأمور میشود برای فراگرفتن علومی - که جنبه نظری نداشت بلکه بیشتر جنبه عملی و اخلاقی داشت- نزد پیامبر و عالِم بزرگ زمانش (یعنی حضرت خضر۷) تلمّذ کند.[۲۲۸]
همچنین وجود و حضور اسوهها در جامعه، خود دلیلی محکم بر درستی تعالیم دین و حقانیت پیامهای اسلام است. در قرآن از این موضوع به حجت تعبیر شده است؛ خداوند رسولانی را برانگیخته است که علاوه بر ابلاغ پیام های الهی، خود نیز حجت، الگو و گواه مردمان باشند و بر تعالیم مکتب خویش صحه بگذارند: *(رُّسُلًا مُّبَشِّرینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ…؛ پیامبرانى که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود)* نساء / ۱۶۵
از طرف دیگر، وجود اسوه به مردم ثابت میکند پایبندی به این تعالیم، ممکن و میسّر است و دین حاوی دستورها و مطالبی نیست که فقط در کتب و نوشته ها جای داشته باشد و التزام بدان میسور نباشد. بنابراین با روش الگویی میتوان مردم را به حقانیت مکتب و امکان پذیرش کامل آن قانع ساخت.[۲۲۹]
بنا بر آنچه گفته شد، از نظر اسلام، قرآن، نسخه هدایت و اسوهها، داروی هدایتند. قرآن کریم از سه زاویه، بر ضروررت اتخاذ روش الگویی، صحه گذارده است که در ذیل بدان اشاره میشود.
۲-۱-۶-۲-۱-۱-۱-۱- معرفی اسوهها
قرآن کریم در معرفی اسوهها، به دو شیوه عمل میکند:
الف) معرفی مستقیم و صریح: قرآن کریم، در معرفی برخی اسوهها، به صورت مستقیم، چهرهها و شخصیتهایی را به منزله الگو مطرح میکند و گاه نام آنها را ذکر و گاهی نیز از آوردن نامشان خودداری میکند. واژه اسوه تنها سه بار در دو آیه آمده است که دو بار اشاره به حضرت ابراهیم۷و پیروانش دارد و یک بار درباره پیامبر اسلام۹به کار رفته است. جالب است بدانید که در هر سه آیه، یک قالب به کار رفته که «قد کان (کانت) لکم» است و ترکیب ماضی استمراری، دلالت بر دوام و همیشگی بودن این اسوهها و حکم به اسوه پذیری از آنها دارد.[۲۳۰] این آیات عبارتند از:
*(قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَه…؛ براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت…)* ممتحنه/ ۴
*(لَقَدْ کَانَ لَکمُْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ…؛ (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویى) بود…)* ممتحنه/ ۶
*(لَقَدْ کَانَ لَکمُْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ…؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود…)* احزاب/ ۲۱
مطابق این آیات، درباره رسول خدا۶، حکم عام و کلی آمده و همه شئون زندگی را در بردارد که این دلالت بر کمال پیامبر اسلام۶مینماید که به بیان قرآن صاحب «خلق عظیم» است.[۲۳۱] در حالیکه ابراهیم۷به طور ضمنی، شایسته الگوپذیری قرار میگیرد.[۲۳۲] چون زمینه آیه مورد بحث که مىفرماید” لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فىِ إِبْرَاهِیمَ [۲۳۳]“، این نیست که بخواهد تأسّى به ابراهیم۷را در تمامى خصالش، بر مسلمانان واجب کند و استغفار یا وعده استغفار را استثناء کند، تا این یک خصلت از خصال ابراهیم مستثنى باشد، بلکه زمینه آیه این است که تنها مردم مسلمان را در خصوص بیزارىاش از قوم مشرک خود، وادار به تأسّى کند.[۲۳۴]
ب) معرفی غیر مستقیم و غیر صریح اسوهها: خداوند حکیم بنا بر حکمتی که خود میداند، پس از آموزش اسوهپذیری و تأیید صریح آن در سه آیه، سایر قهرمانان قرآن را غیر مستقیم معرفی میکند و حتی در پارهای از موارد، نام هم نمیبرد و تنها به ذکر صفت یا لقب اکتفا میکند مثلاً میفرماید: *(…عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا…)* کهف /۶۵ یا *(أَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلىَ قَرْیَهٍ…)* بقره / ۲۵۹.
از این سبک قرآنی برمیآید که:
- برای اسوهپذیری، نباید دنبال عنوان و نام شخص بگردیم، یعنی نباید شخصیتزده باشیم؛ بلکه باید به عمل یا صفت خوب او توجه کنیم.
- این به زیبایی ایجاز قرآن میافزاید که بدون اینکه اسمی بیاورد، ما را جذب شخصیتی میکند.
- تفاوت در توصیف، شاید مبتنی بر تفاوت موقعیتهای پیش آمده برای آنها یا تفاوت شخصیتهای آنها باشد و تنها چهره کامل، پیامبر۶است که به عنوان الگوی کامل و همه بعدی معرفی شده و حتی ابراهیم۷در جنبهای، معرفی میگردد.
- تفاوت شخصیتهای قرآنی، اسوهپذیر را دلگرمتر میکند و به او امیدی میدهد که حتی اگر شخصیتی کامل نباشد و مثل حضرت یونس۷غضبناک شد، میتواند محبوب و مورد پذیرش خداوند قرار گیرد. امید او وقتی به اوج میرسد که ببینیم برخی شخصیتهای کمالیافته قرآنی، دارای عصمت نبوی نبودهاند مانند ذوالقرنین، لقمان حکیم، طالوت، مریم، اصحاب کهف و حتی ساحران فرعون که به سعادت رسیدند.[۲۳۵]
گاهی نیز، قرآن به طرح جلوههای زیبایی از رفتار و منش انسانی یک قوم یا گروه میپردازد و با بیان آن ملاکها، صاحبانشان را مدح مینماید. گروههای انسانی، همچون، مخلص، اولوالالباب، مفلحین، مستغفرین و … .[۲۳۶] برای مثال در آیات اولیه سوره بقره و نیز آیات ۸۸ سوره توبه و ۹ حشر و ۱۶ تغابن، چهره مفلحان ترسیم شده است: *(الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ(۳)وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالْأَخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ(۴)أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛ (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند و نماز را برپا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (۳)و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند و به رستاخیز یقین دارند. (۴)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند و آنان رستگارانند.)* بقره/ ۳-۵[۲۳۷]
در این سبک معرفی اسوهها، نوعی سازماندهی اسوههای گروهی نهفته است و مبنای شکلگیری بسیاری از گروه ها (مانند دوستیها)، صفاتهای ایمانی و یا رفتارهای الهی میشود. نیز باعث انتقال ارزشها میشود و مردم حتی بدون اسوهپذیری از نمونه های عینی، به الگوپذیری از آن صفات و رفتارها میپردازند. برای نمونه، میدانند که اگر از مستغفرینِ در سحر باشد، خوب است. چنانچه لقمان حکیم در وصیت به فرزندش در مورد سحرخیزی، میگوید: «یَا بُنَیَّ لَا یَکُونُ الدِّیکُ أَکْیَسَ مِنْکَ یَقُومُ فِی وَقْتِ السَّحَرِ وَ یَسْتَغْفِرُ وَ أَنْتَ نَائِم؛ ای فرزندم! مبادا خروس از تو زرنگتر باشد، در وقت سحر بلند شده و استغفار کند و تو در خواب باشی».[۲۳۸]
۲-۱-۶-۲-۱-۱-۱-۲- ویژگیهای الگوهای قرآنی
شخصیتها و چهرههایی که در قرآن به عنوان الگو و نمونه مطرح گردیدهاند واجد ویژگیهای گوناگونی هستند که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم:
وفاداری
۳
۳۵ - ۳۳
(De Cannière et al, 2009)
قصد خرید
۳
۳۸ - ۳۶
(Kim et al, 2007)
۳-۷ بررسی روایی و پایایی ابزار سنجش
یک آزمون خوب باید از تعدادی ویژگی مطلوب مانند عینیت، سهولت اجرا، عملی بودن، سهولت تعبیر و تفسیر، روایی و پایایی برخوردار باشد. مهمترین موارد ذکرشده در این ویژگیها، روایی و پایایی است. (مؤمنی، ۱۳۸۶) که در اینجا به بررسی این دو مورد پرداخته می شود. اگر پرسشنامه دارای این دو معیار باشد این بدان معنی است که میزان یا درصد اشتباه محقق در اندازه گیری ملاکها و عوامل مورد نظر، اگر صفر نباشد به حداقل ممکن میرسد. به طوری که هر چه میزان اشتباه محقق در مورد ملاکها و عوامل اندازه گیری کمتر باشد اعتبار و قابلیت آن در اندازه گیری بیشتر میباشد. اعتبار در اندازه گیری را روایی و قابلیت اعتماد را پایایی میگویند. ابزار سنجش باید از روایی و پایایی برخوردار باشد تا محقق بتواند داده های مناسب با تحقیق را گردآوری نماید، ابزار سنجش و آزمونهای استاندارد و میزان شده معمولاً از روایی و پایایی مناسبی برخوردارند(سرمد و همکاران، ص ۱۶۹، ۱۳۸۵).
۳-۷-۱ روایی[۸۳] پرسشنامه
مفهوم اعتبار به این سوال پاسخ میدهد که ابزار اندازه گیری تا چه حد خصیصه مورد نظر را میسنجد. اعتبار یک تحقیق، میزان دقت شاخص ها و معیاهایی است که در راه سنجش پدیده موردنظر (اندازه گیری به طور غیرمستقیم) تهیه شده اند. بدون آگاهی از اعتبار ابزار اندازه گیری نمیتوان به دقت داده های حاصل از آن اطمینان داشت. روشهای متعددی برای تعیین اعتبار ابزار اندازه گیری وجود دارد(سرمد، ص ۱۷۱، ۱۳۸۵). در این تحقیق از روش روایی صوری برای این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است. بدین صورت که از تعدادی از صاحبنظران و محققان در زمینه تحقیق، در رابطه با میزان درستی و شفافیت سؤالات پرسشنامه نظرخواهی به عمل می آید که بدین ترتیب از متخصصان صاحبنظر در این رشته از جمله استاد راهنما و استاد مشاور نظرخواهی به عمل آمد که آنها اعتبار پرسشنامه را تأیید کردند. در این پرسشنامه هدفدار بودن سؤالات، کوتاه بودن پرسشنامه و پاسخگویی آسان آن لحاظ گردید. همچنین مقدمه کوتاه در ابتدا هر پرسشنامه همراه با توضیحات شفاهی جهت روان و سادهتر کردن مفهوم سؤالات انجام شد.
۳-۷-۲ پایایی[۸۴] پرسشنامه
قابلیت اعتماد یکی از ویژگیهای فنی ابزار اندازه گیری است(سرمد، ص ۱۶۶، ۱۳۸۵). مقصود از قابلیت اعتماد یک ابزار اندازه گیری، آن است که اگر خصیصه مورد سنجش را با همان وسیله(یا وسیله مشابه و قابل مقایسه با آن) تحت شرایط مشابه دوباره اندازه بگیریم، نتایج حاصل تا چه حد مشابه، دقیق و قابل اعتماد است؟ یک وسیله معتبر آن است که دارای ویژگی تکرارپذیری و باز پدیدآوری باشد، یعنی بتوان آنرا در موارد متعدد بکار برد و در همه موارد نتایج یکسان تولید نماید. اگر روشهای اندازه گیری فاقد اعتبار کافی و معقول باشد اجرای پژوهش تجربی، بیمعنا خواهد بود(هومن، ص ۲۲۸، ۱۳۷۴).
برای تعیین پایایی پرسشنامه مورد استفاده در این پژوهش از روش آلفای کرونباخ استفاده شده است. این روش برای محاسبه هماهنگیهای درونی ابزارهای اندازه گیری از جمله پرسشنامه ها و یا آزمونهایی که خصیصه های مختلفی را اندازه گیری می کنند به کار میرود. برای محاسبه ضریب آلفای کرونباخ ابتدا باید واریانس نمره های هر زیرمجموعه سؤالهای پرسشنامه یا زیر آزمون و واریانس کل را محاسبه کرد. سپس با بهره گرفتن از رابطه زیر مقدار ضریب آلفای کرونباخ را محاسبه نمود.
جدول ۳-۴ مفاهیم فرمول جهت محاسبه مقدار ضریب آلفای کرونباخ
α
ضریب پایایی کل آزمون
K
تعداد سؤالات پژوهش
Si
واریانس مربوط به سؤال i ام
۲σ
واریانس کل سؤالات آزمون
معمولا دامنه ضریب قابلیت اعتماد از صفر(عدم ارتباط) تا ۱ (ارتباط کامل) است. هر چه این معیار به مقدار یک نزدیکتر باشد نشاندهنده پایایی بالا و هر چه این مقدار به صفر نزدیکتر باشد نشاندهنده عدم پایایی پرسشنامه میباشد(سرمد و همکاران، ص ۱۶۷، ۱۳۸۵).
محقق اقدام به بازنگری و بومیسازی شاخص های مورد نظر با همکاری اساتید محترم راهنما و مشاور نموده است. بنابراین شاخص های بکار رفته در پرسشنامه با ویژگیهای مخصوص فضای تحقیق مطابقت داده شده است. به منظور اجرای هر چه دقیقتر پرسشنامه ها و همچنین بررسی مشکلات موجود در روایی و میزان پایایی آن، ابتدا پرسشنامه بر روی گروه کوچک ۴۰ نفری اجرا شد و آلفای کرونباخ برای هر یک از سازهها و کل پرسشنامه با بهره گرفتن از نرمافزار SPSS به ترتیبی که در جدول ۳-۵ مشاهده میکنید، به دست آمد. در نهایت با اصلاحات لازم پرسشنامه نهایی طراحی شد و در نهایت بر روی گروه نمونه آماری اصلی به اجرا گذاشته شد.
جدول ۳-۵ ضرایب آلفای کرونباخ برای پرسشنامه به تفکیک سازهها
آلفای کرونباخ
تعداد گویه ها
متغیرها
عرف یکی از منابع اصلی در فقه، حقوق داخلی و حقوق بین الملل، و خواستگاه اصلی عقود و ایقاعات است. در بیشتر قوانین ایران و از جمله قانون مدنی، در بیشتر مواد قانونی حکم یک موضوع به عرف واگذار شده است.[۹۴] همچنین، رجوع به عرف به عنوان منبع ثانوی صدور رأی قضایی در بسیاری از قوانین پیش بینی شده است و قاضی می تواند در مواردی که دسترسی به قانون صریح ندارد از عرف برای انشای رأی محکمه استفاده نماید. در فقه اسلامی نیز، عمل به عرف، یک قاعده می باشد که کاربرد گسترده ای دارد و به صورت غیر مستقیم در کشف و استنباط قواعد حقوقی اثر میگذارد.
۵-۱- مفهوم و تعریف عرف:
عرف یعنی «تکرار عملی معلوم در مدتی نامحصور که از مصالح تکرار کنندگان، نشأت گیرد.»[۹۵] به عبارت دیگر، عرف به معنای تکرار یک لفظ یا عمل در مدتی نامحصور می باشد.
۵-۲- نقش عرف در شکل گیری و ایجاد شرط فاسخ:
شرط فاسخ، تقریباً تمام عناصر اساسی[۹۶] که مربوط به شکل گیری آن به عنوان «عرف» میباشد را داراست. شرط فاسخ حدوداً از دهه هفتاد در آراء محاکم ورود پیدا کرده است. از آن زمان تا به امروز به جهت مصلحت طرفین، تحکیم و ضمانت اجرای قراردادها، توسط اشخاص در ضمن قراردادها درج شده است. هر چند که قانون گذار ایران در رابطه با شرط فاسخ ساکت است و قوانین مشخصی در این زمینه وضع نکرده است اما شرط فاسخ کم کم تبدیل به یک عرف در قراردادها شده است.
اشخاص حقیقی و حقوقی، بانکها، برخی از سازمان های دولتی و نیمه دولتی، در قراردادهای اجاره، بیع، صلح و دیگر قراردادهایی که ثمن به صورت مؤجل یا به صورت اقساط می باشد، بعضاً شرطی قرار می دهند که مفهوم شرط فاسخ را دارد. مثلاً در قرارداد بیع یک زمین یا خانه یک سوم ثمن معامله به صورت نقد پرداخت می شود و مابقی طی دو فقره چک تسلیم بایع می گردد. در این قرارداد شرط می شود در صورتی که یکی از چک ها با تاریخ معین منتهی به صدور گواهی عدم پرداخت گردد، قرارداد ملغی الاثر و از درجه اعتبار ساقط است و مشتری باید علاوه بر عودت زمین یا خانه، مبلغی را هم جهت جبران خسارات به بایع بپردازد. در قرارداد فروش اقساطی کالا، قرض الحسنه و جعاله که توسط بانک ها انجام می شود، قراردادهای اجاره اراضی دولتی یا فروش آنها (به صورت اقساط)، قراردادهای لیزینگ خودرو و … ، قرار دادن شرط فاسخ در ضمن این قراردادها به صورت یک عرف در آمده است.
اکثر قراردادهایی که بین اشخاص منعقد شده و قصد و اراده آنها از شرط مندرج در قرارداد، شرط فاسخ بوده و منتهی به شکایت حقوقی شده است، کمتر از شرط فاسخ نام برده شده است و به جای آن از الفاظی با مفهوم مشابه استفاده شده است.[۹۷]
۵-۳- نقش عرف در دادنامه های مربوط به شرط فاسخ:
با بهره گرفتن از عرف و عادت در زمینه شرط فاسخ، می توان خلأهای موجود در این زمینه را پر کرد. زیرا حق تفسیر قانون، به قاضی اجازه می دهد که با بهره گرفتن از عنصر عرف به عنوان منبع ثانوی صدور رأی قضایی، در مواردی که دسترسی به قانون صریح ندارد از عرف برای انشای رأی محکمه استفاده نماید و قانون را به قلمرو های به ظاهر نانوشته، توسعه دهد.
در نظام حقوقی کامن لا و نظامهای حقوقی که از هیئت منصفه به عنوان مشاوران محکمه و یا صادر کنندگان رأی استفاده می کنند، عملاً جریان قضایی را به عرصه عرف می کشانند زیرا آنچه در رأی هیئت منصفه نقش مؤثر دارد، وجدان عمومی و به تعبیری عرف است که اهمیت زیادی دارد.[۹۸]
در بیشتر دادنامه هایی هم که در این پایان نامه مورد بررسی قرار گرفت نقش عرف انکار ناپذیر بود و دادگاه ها جهت احراز قصد و اراده مشترک طرفین قرارداد و تشخیص و تفسیر شرط مندرج در آن به عرف استناد کرده اند و بر این اساس حکم به صحت شرط فاسخ داده اند.[۹۹]
بنابراین، از جمله مواردی که می توان صحت شرط فاسخ را از آن استنباط کرد، عرف می باشد که در قرآن[۱۰۰]، فقه، حقوق داخلی و بین المللی آمده است. بسیاری از مواد قانون مدنی ایران، حتی مبحث قواعد عمومی قرارداد ها، مرتبط با عرف است. با توجه به سکوت قانون در رابطه با شرط فاسخ، می توان به عرف معمول در این زمینه مراجعه کرد. همانطور که اکثر دادگاه ها جهت تشخیص و احراز قصد و اراده مشترک طرفین از شرط مندرج در قرارداد به عرف استناد کرده اند و بر این اساس حکم به صحت شرط فاسخ داده اند. پس عرف معمول در این زمینه را باید به عنوان یک عرف قضائی بپذیریم؛ همچنان که تشخیص بسیاری از موارد به وسیله عرف است و در بسیاری از ماهیات حقوقی، عرف، صاحب نظر و انکار ناپذیر است. پس، به راحتی نمی توان از نقش و اهمیّت عرف در تشکیل و ایجاد شرط فاسخ گذشت.
همچنین، شرط فاسخ را می توان یکی از عرف های شایع تجاری دانست که برخی از احکام و آثار آن هم ریشه در عرف دارد.
۶- مبانی و ادله صحت شرط فاسخ در حقوق کشورهای خارجی
شرط فاسخ، با عناوین مختلف و بعضاً احکام متفاوت در حقوق کشورهای اروپائی و عربی وجود دارد. مبانی و ادله شرط فاسخ در حقوق کشورهای خارجی می تواند یک منبع مناسب جهت اثبات این شرط و استخراج برخی از احکام آن باشد.
در ذیل به صورت خلاصه و تطبیقی شرط فاسخ را بررسی می نماییم.
۶-۱- شرط فاسخ در حقوق کشور فرانسه:
ماده ۱۲۳۴ قانون مدنی فرانسه به بیان اسباب سقوط تعهدات پرداخته و در آن به «تعلیق انحلال عقد» یا «شرط فاسخ» به عنوان یکی از اسباب سقوط تعهدات اشاره کرده و آن را صحیح و معتبر دانسته است. ماده ۲۶۴ قانون مدنی ایران با انجام تغییراتی متناسب با سیستم حقوقی کشور ما، از ماده ۱۲۳۴ ق.م. فرانسه اقتباس شده است. در ماده مذکور، ۹ سبب برای سقوط تعهدات برشمرده شده که چهار سبب از آنها (تلف مورد تعهد، بطلان یا فسخ تعهد، تحقق شرط انحلال عقد، مرور زمان) در ماده ۲۶۴ ق.م. ایران وارد نشده است. تعلیق انحلال عقد یا شرط فاسخ به عنوان یکی از اسباب سقوط تعهدات در ماده ۱۲۳۴ ق.م. فرانسه آمده است؛ ولی در قانون مدنی ایران انعکاس ندارد. بجای آن «اقاله» به عنوان یکی از اسباب سقوط تعهدات آمده است.[۱۰۱]
در حقوق فرانسه اگر انعقاد عقد، معلّق به امری گردد به آن شرط «شرط تعلیقی»[۱۰۲] می گویند. و اگر زوال آن معلّق بر امری گردد به آن «شرط انحلال عقد» یا «شرط فاسخ»[۱۰۳] گفته می شود. خصوصیت دیگری که در حقوق فرانسه نسبت به تعلیق زوال عقد وجود دارد، این است که لازم نیست مدت حصول معلّق علیه معلوم باشد و مجهول بودن مدت، خدشه ای به اعتبار عقد وارد نمی سازد. در حالی که عدم تعیین مدت برای حصول معلّق علیه، در حقوق ایران سبب غرری شدن معامله و بطلان شرط و عقد می شود. [۱۰۴]
۶-۱-۱- انحلال قهری یا درخواست اعلام انحلال:
ماده ۱۱۸۴ ق.م.فرانسه «تعلیق انحلال عقد» را که طبق آن طرف قرارداد در صورت روبرو شدن با خودداری طرف دیگر از اجرای قرارداد، می تواند اعلام انفساخ را از دادگاه درخواست کند، برای دفع ضرر از طرف مقابل شناخته است. اما کمی دقت در مقررات قانونی فرانسه و نوشته های حقوقدانان این کشور مفاد و مفهوم این نهاد حقوقی را کمی مبهم می نمایاند و این امر ناشی از درهم شدن جنبه ثبوتی انفساخ عقد با جنبه اثباتی آن است. ظاهر مواد ۱۱۶۸ و ۱۱۸۳ ق.م.ف. و پاره ای مقررات دیگر، دلالت بر تحقق انحلال معلّق عقد به خودی خود و به صرف حصول معلّق علیه دارد. در بند ۲ ماده ۱۱۸۴ ق.م.ف. قرارداد به خودی خود منحل نمی شود و مشروط له می تواند مشروط علیه را الزام به اجرای قرارداد کند یا خسارت ناشی از تخلف و انحلال قرارداد را از او تقاضا کند. در بند ۳ گفته شده، پس از تحقق معلّق علیه، انفساخ قرارداد که وابسته به اراده مشروط له می باشد می تواند انحلال قرارداد را از مرجع قضایی درخواست کند. این وضعیت نشان دهنده عدم تحقق انحلال عقد به خودی خود است.[۱۰۵]
ماده ۱۱۶۸ ق.م.ف. اعلام می دارد، تعهد هنگامی معلّق است که تشکیل یا انحلال آن موکول به حادثه غیر قطعی آینده شود.
ماده ۱۱۸۳ ق.م.ف. مقرر داشته است، تعلیق انحلال عقد، نهادی است که هنگامی که موضوع تعلیق محقق می شود، عقد را از ابتدا منحل می کند و دو مورد عقد را به همان حالتی برمی گرداند که گویی تعهدی وجود نداشته است.
واژه «condition resolutoire» که در آن «condition» به معنای شرط و طبق تعریف ماده ۱۱۶۸ به معنی تعلیق آمده است و لغت «resolutoire» نیز آشکارا به معنی موجب انحلال می باشد، همین معنای تحقق انحلال عقد به خودی خود و بدون نیاز به انشاء فسخ آن را می رساند. بعلاوه دست کم بیشتر نویسندگان حقوق مدنی فرانسه نیز تحقق انحلال عقد را اثر حصول معلّق علیه معرفی کرده اند. نویسندگان حقوق مدنی فرانسه، اعلام کرده اند که دادگاه انحلال عقد را محقق نمی سازد بلکه آن را اعلام می کند. تحقق خود بخودی انحلال عقد حتی از ابتدای تشکیل قرارداد با حصول معلّق علیه و اعلامی بودن رأی دادگاه و از طرف دیگر، مطابق ماده ۱۱۸۴ ق.م.ف.، برای طرف قرارداد که با خودداری طرف دیگر روبرو می شود، حق انتخاب تقاضای اجرای قرارداد یا تقاضای انحلال قرارداد در مورد تعلیق انحلال قرارداد، شناخته شده است. که این امر برعکس دلالت بر عدم تحقق انحلال عقد به خودی خود و به صرف حصول معلّق علیه، یعنی خودداری طرف قرارداد از اجرای آن را دارد.[۱۰۶]
۶-۱-۲- نتیجه تعارض مواد ۱۱۸۴ و ۱۱۶۸ ق.م.فرانسه:
این تعارض را باید فقط نتیجه درهم شدن جنبه ثبوت و اثبات نسبت به این مورد در حقوق فرانسه دانست. یعنی در حقیقت انحلال قرارداد را به صرف خودداری طرف قرارداد از اجرای آن باید در واقع محقق دانست، لیکن لحاظ جنبه اثباتی این انحلال، موجب آن گردیده است که تحقق قضایی آن در صلاحیت مرجع قضایی باشد، در حالی که رأی مرجع قضایی هم صرفاً اعلامی است نه ایجادی. با ملاحظه این وضعیت به ظاهر متضاد، که با حصول معلّق علیه و انحلال عقد یعنی خودداری طرف قرارداد از اجرای آن، تحقق پیدا می کند و در عین حال سرنوشت قرارداد از حیث بقا یا انحلال در دست طرف دیگر قرارداد باشد و او بتواند الزام طرف ممتنع را به اجرای قرارداد درخواست کند، لازم است که در مقام تفسیر و برای رفع تضاد مزبور چنین گفته شود که تعلیق انحلال عقد سبب می شود که با حصول معلّق علیه یعنی خودداری طرف قرارداد از اجرای آن، عقد مزبور خود به خود منحل شود و برای تحقق این انحلال، نیاز به انشای فسخ از سوی طرف قرارداد که با خودداری طرف دیگر روبرو می شود نیست؛ منتها از آنجا که اعلام انحلال قرارداد باید به وسیله دادگاه و به تقاضای طرفی که با امتناع طرف دیگر برخورد می کند، انجام شود و بدون این تقاضا انحلال قرارداد هرگز مورد رأی دادگاه قرار نمی گیرد و اعلام نمی شود. پس در صورت عدم تقاضای انحلال، این انحلال بدون پشتوانه رأی قضایی می ماند که در نتیجه باید منتفی و قرارداد باقی تلقی شود. به همین جهت در صورت تقاضای صدور رأی بر انحلال، دادگاه تحقق آن را در زمان پیش از تقاضا اعلام می کند. پس، با لحاظ آنچه گفته شد، روشن می شود که در تحلیل مسئله، جنبه ثبوتی مسئله که تحقق انحلال عقد در عالم ثبوت با حصول معلّق علیه باشد، با جنبه اثباتی آن که انعکاس این انحلال در یک رأی قضایی و اثبات تحقق آن با رأی مزبور باشد، به هم آمیخته شده است.[۱۰۷]
بنابراین، در حقوق فرانسه همانطور که تعلیق در خود عقد به وسیله شرط تعلیقی پیش بینی شده است (ماده ۱۲۳۴ ق.م.ف.)، تعلیق در انحلال عقد یا شرط فاسخ هم پیش بینی و پذیرفته شده است (ماده ۱۱۶۸ق.م.). در حالی که در حقوق ایران تعلیق در ایجاد عقد پذیرفته شده است؛ اما تعلیق در انحلال عقد پیش بینی نشده است.
۶-۲- شرط فاسخ در حقوق کشور انگلیس:
در کشور انگلیس «شرط فاسخ» بیشتر تحت عنوان «condition subsequent» مورد بررسی قرار گرفته است. معنای اصطلاحی آن عبارت است از: شرطی که تحقق آن موجب انتفاء تعهد می شود، یعنی تعهد موجودی را از بین می برد.[۱۰۸] و اینکه یک تعهد یا قرارداد را خاتمه می دهد یا منفسخ میکند. طرفین می توانند در قرارداد شرط متأخر قرار دهند، تا در صورت وقوع معلّق علیه قرارداد و تعهد منتفی شود. مثلاً موردی که پدر با دخترش قرارداد می بندد که تازمانی که دختر ازدواج کند به او مقرری بپردازد.
به نظر می رسد «شرط متأخر» در حقوق انگلیس، شرط فاسخ به معنای انحلال خود به خود عقد نباشد؛ بلکه شرطی است که برای یک طرف خیار فسخ قرارداد را پیش بینی می کند.
۶-۳- شرط فاسخ در حقوق برخی از کشورها اروپایی:
در سیستمهای حقوق مدرن، نظیر حقوق تعهدات آلمان، سوئیس و لهستان، وضعیت و آثار عقد معلّق با آنچه در حقوق فرانسه ذکر شد، تفاوت دارد.
در حقوق سوئیس شرط فاسخ معادل واژه «obligation conditionnelle» به معنی «تعهد معلّق» به کار رفته است. مطابق ماده ۱۵۴ کد تعهدات سوئیس که مقرر می دارد، عقدی که انحلال آن منوط به تحقق یک حادثه احتمالی می شود، تأثیر آن از ابتدای تحقق معلّق علیه قطع می شود. اثر حصول معلّق علیه به زمان گذشته سرایت نمی کند. و صرف حصول معلّق علیه انحلال عقد محقق می شود.[۱۰۹]
طبق ماده ۱۵۸ ق.م. آلمان، در عقد معلّقی که تحقق عقد معلّق است، آثار عقد صرفاً از زمان حصول معلّق علیه جریان می یابد. همچنین در عقد معلّقی که زوال آن معلّق می باشد، عقد از زمان حصول معلّق علیه منحل می شود و جریان آثار عقد از همین زمان قطع می گردد. و حصول معلّق علیه اثر قهقرایی ندارد. در حقوق لهستان هم مطابق بند ۲ ماده ۴۶ کد تعهدات این کشور، حصول معلّق علیه نسبت به زمان گذشته اثر ندارد، مگر با توافق طرفین این قانون نیز از این حیث، بین تعلیق تحقق و تعلیق زوال عقد، تفاوتی ذکر نکرده است.[۱۱۰]
بنابراین، در سیستم های حقوقی کشورهای آلمان، سوئیس و لهستان، برخلاف سیستم حقوقی کشور فرانسه، عقدی که انحلال آن معلّق شده باشد، از زمان وقوع معلّق علیه منحل و منفسخ است نه باطل.
۶-۴- شرط فاسخ در حقوق کشورهای عربی:
شرط فاسخ در حقوق کشورهای عربی با عناوین مختلفی مثل، «شرط فاسخ»، «شرط اجل»، «فسخ اتفاقی»، «شرط الغاء» پذیرفته شده است.[۱۱۱]
ماده ۲۶۵ قانون مدنی مصر درباره شرط فاسخ چنین مقرر داشته است: «اگر وجود یا زوال التزام بر امر آینده و غیر محقق الوقوعی مترتب باشد، آن التزام و تعهد معلّق است.»[۱۱۲] این ماده با مواد ۲۶۵ قانون مدنی سوریه، ۲۵۲ لیبی، ۲۸۵ عراق و ماده ۸۱ لبنان منطبق است. تعلیق موجود در ماده ۲۶۵ قانون مدنی مصر، تعلیق در انحلال است، یعنی پس از اینکه عقد صحیحاً واقع شد با وقوع معلّق علیه منحل می گردد. با توجه به ماده ۲۶۵ قانون مصر، شرط فاسخ امری است که موکول به آینده شده است و محتمل الوقوع است.
به نظر یکی از حقوقدانان کشورهای عربی، قانون مدنی مصر وجود أجل فاسخ را تصور کرده است، یکی در ماده ۲۷۱ و دیگری ماده ۲۷۴. ایشان بر این عقیده اند که شرط فاسخ همیشه سبب و انگیزۀ اصلی برای انعقاد قرارداد است، چون انفساخ عقد بر تحقق آن معلّق می شود.[۱۱۳]
۶-۵- نتیجه بررسی مبانی و ادلۀ صحت شرط فاسخ در حقوق کشورهای خارجی:
نتیجه ای که از بررسی تطبیقی شرط فاسخ در حقوق برخی از کشورها گرفته می شود این است که، در بیشتر کشورهای اروپایی و عربی، شرط فاسخ پذیرفته شده است. اما برخی از احکام و آثار شرط فاسخ در این کشورهای مختلف، متفاوت از یکدیگر می باشد. مثلاً، احکام و آثار ایجاد و انحلال عقد در کشور فرانسه با سایر کشورهای مدرن مثل آلمان، سوئیس و لهستان متفاوت است.
۷- مبانی و ادله صحت شرط فاسخ در استفتاء از مراجع و علما
یکی از منابع مهمی که جهت تدوین این پایان نامه مورد استفاده قرار گرفته، استفتائات انجام شده از علما و مراجع می باشد. صحت شرط فاسخ در نزد برخی از علما و مراجع، بر اعتبار این شرط میافزاید و با توجه به سکوت قانون، می توان به عنوان یکی از دلایل صحت شرط فاسخ، به آنها استناد کرد.
در ذیل به صورت خلاصه، استفتائاتی که اخیراً انجام شده و استفتائاتی هم که قبلاً در این زمینه توسط برخی از دادگاه ها و مراکز وابسته به قوه قضائیه انجام شده است، آورده شده است.[۱۱۴]
۷-۱- استفتائات انجام شده توسط نویسنده پایان نامه:
استفتاء انجام شده در قالب سئوالی که در ذیل آمده است انجام شده است؛
سئوال- اگر در ضمن عقد بیع فروش یک کالای خاص که ثمن به صورت مؤجل و طی چند قسط یا چند فقره چک تسلیم بایع شده باشد و طرفین با توافق یکدیگر شرط نموده باشند که در صورت عدم پرداخت یک یا دو قسط از اقساط و یا عدم وصول یکی از چک ها با تاریخ تعیین شده، عقد بیع خود به خود منحل و منفسخ گردد. یعنی به موجب این شرط و تحقق معلّق علیه عقد بیع خود به خود منحل و منفسخ می شود بدون اینکه نیاز به اعمال اراده از سوی یکی از طرفین عقد باشد.
اولا،ً وضعیت چنین عقد و شرطی چگونه است؟
ثانیاً، اگر شرط صحیح باشد، آیا ذکر مدت در آن ضروری می باشد؟ و اگر مدت در چنین شرطی مشخص نشود عقد و شرط چه وضعی دارند؟
بنا به اظهار افراد مسن و کهنسال منطقه در سالیان دور مردمانی یا قبیله ای از سرزمین سیستان و بلوچستان از منطقه بمپور که در حوالی ایرانشهر قرار دارد به طرف این مناطق کوچ نموده اند که قصد عزیمت به منطقه بیابان سیریک را داشته اند که به دلیل رخداد بعضی از حوادث و به پیشنهاد جلال خان در همین سندرک ساکن می شوند و در منطقه ای از سندرک به نام «کار خورشید» که در غرب و چند کیلومتری محله سجادیه است به زندگی می پردازند که این امر موجب تولید و تکثیر نسل آنها و ترویج فکر و فرهنگ آنها در این منطقه شده است.
ترتیب حاکمان این منطقه کامران، چراغ، عبدالحسینی کامران، میر حاجی، نادر و جلال بوده اند. بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در سال ۵۷ تا مدتی حاکمیت خان و خوانین بطور ضعیف همراه با اختلافات محلی در این منطقه ادامه داشت، از آنجائی که این اختلاف محلی منجر به قتل آدم های بیگناه می شد. در سال ۱۳۷۳ نیروهای نظامی و انتظامی کرمان و هرمزگان حاکمیت آنها را بطور کامل متلاشی کردند و بعد از کنترل اوضاع حاکمان، مردمان و اطرافیان آنها را از مارز و آورتین avortin به جاهای دیگر اسکان دادند، تا این نعمت های جمهوری اسلامی ایران بهرمند باشند(صادقی،۱۳۸۶،۲۳-۲۰).
۲-۲-۳۰- نظام اجتماعی
نظام اجتماعی این منطقه در گذشته به صورت ملوک الطوایفی بوده است. یکی از دلایل ایجاد این نظام، شرایط حاکم بر زمان است که هر خانواده برای حفظ امنیت و آرامش و اصالت خود باید وابسته و همنشین طایفه پدری یا مادری خود باشد و دیگر اینکه هر خانواده ای با تیره یا پشتوانه خویشاوندان خود مناقشات و ناملایمات زندگی را حل می کرده است. انتخاب سکونت مردم در این نواحی براساس مالکیت موروثی یا به صورت مشاعی است بطوریکه در بعضی جاها یک آبادی متعلق به یک تیره و طایفه است.
در نظام عشیره ای و قبیله ای هر قوم شامل چند ایل و هر ایل شامل چند قبیله و هر قبیله شامل چند طایفه و هر طایفه شامل چند تیره و هر تیره شامل چند خانواده است. منطقه سندرک دارای هر نظام طبقات و قومیتی خاصی است که به ترتیب به آن پرداخته می شود. ۱- خان ۲- رئیس ۳- بلوچ کاره ۴- ملا ۵- استاد ۶- چوپان ۷- غلام، نقیب، پهلوان و درزاده که تقریبا در یک مقام هستند.
خان
رئیس
بلوچ کاره
ملا
استاد
چوپان
غلام
دَرزاده
پهلوان
نقیب
شکل ۲-۱ : نظام طبقاتی و قومیتی منطقه سندرک
در بشاگرد و سندرک نظام طبقاتی مربوط به ذات و تا حدودی حرفه ای است که به شکل موروثی از طریق ازدواج های درون گروهی به نسل های بعد انتقال یافته است.در این مناطق طبقات به برتر و فرو تر تقسیم می شوند، طبقات برتر به ذات های بالا تعلق دارند و طبقات فروتر به ذات های پائین، ذات برتر و فروتر نیز خود به سلسله مراتبی تقسیم می شوند. همانگونه که قبلا هم به آن اشاره شد ذات برتر عبارت است از: خان، رئیس، بلوچ کاره و تا حدودی سپاهی(لشکری) و ذات فروتر را استاد، غلام و پهلوان و…تشکیل می دهند.
خان: خان ها در صدر همه جماعات در راس هرم قدرت بشاگرد و سندرک قرار دارند.ایشان مالک عمده زمین،آب، نخل و دام به شمار می آیند و در واقع مالک همه افراد بودند.
رئیس: رئیس نماینده و جانشین خان در منطقه می باشد. این قشر در حقیقت عامل اجرائی و مدیر و بازوی قدرت و مترادف مباشر یا همان کدخدای بقیه نقاط هستند. رئیسیون غالبا وظیفه جمع آوری مالیات و اجاره زمین و محصولات زمین خان را بر عهده دارند شغل عمده این طبقه کشاورزی است که بر عهده طبقه پائین تر از خود (غلامون) قرار می دهند.
بلوچ کاره: این طبقه در ردیف سوم نظام طبقاتی قرار می گیرد، بلوچ کاره در واقع همان دهقان آزاد است. و جزء طبقات بالای اجتماعی و ذات های برتر به شمار می رود، بلوچ کاره ها صاحبان آب و زمین در روستای خود هستند. ازدواج میان طبقات بلوچ کاره و رئیسون صورت می گیرد، اما به هیچ طبقه از ذات های فروتر زن نمی دهند. این طبقه دارای رده صنفی، متولی زیارتگاه و ملا می باشد.
سپاهی(لشکری): این طبقه جزء لشکریان خان هستند که وظیفه حمایت نظامی از مایملک و حیطه نفوذ خان را به عهده دارند، همچنین به جمع آوری مالیات و محصول از افرادی که حاضر به پرداخت مالیات به طور داوطلبانه نیستند اشتغال دارند. سپاهی ها معمولا در داخل قلعه و برفراز کوه زندگی می کنند. ازدواج در میان این طبقه به شکل درون گروهی است و مرکز استقرار آنها روستاهای انگهران و درپهن و کاشانه آن ها معمولا در داخل قلعه و برفراز کوه می باشد.
استاد کار: افراد این طبقه ساخت وسایل و ابزارآلات کشاورزی و زندگی روزمره را بر عهده دارند، به عبارت دیگر به فعالیت های محلی می پردازند و وسایل مورد نیاز افراد روستا را تولید می کنند.
بلوچون (چوپان): چوپان، طبقه ای است که اعضای آن دام های روستائیان و به ویژه سه طبقه بالای هرم قدرت را نگهداری می کنند. و در مقابل آن دستمزد بسیار اندک و یا مقدار ناچیزی از فراورده های دامی دریافت می نمایند. برای دستمزد در ازای هر ده راس زاد و ولد یک راس سهم ایشان می گردد.
غلامون: غلامون طبقه غیر آزاد منطقه هستند که موجب عمده ای را تشکیل می دهند و محروم ترین و مظلوم ترین طایفه به حساب می آمده اند.
نقیب: این طبقه به عللی که مشخص نیست رفته رفته توانسته اند برای خود آزادی هایی به دست آورند و به کارهای کشاورزی مشغول و مالکیت جزئی زمین را در دست بگیرند.
درزاده: جایگاه درزاده فروتر از نقیب اما برتر از غلام است. درزاده از نسل غلامون هستند که در گذر زمان آزاد شده اند. رشد جمعیت غلامون در یک منطقه و بالا رفتن مخارج آنها موجبات اخراج یا تشویق آنها به مهاجرت به سایر مناطق از طرف صاحبان آنها را فراهم آورده است. این مسئله باعث شده است تا از نزد مالکان خود رانده شده و در مناطق دیگر به کار که عمدتا کشاورزی می باشد مشغول شوند. به دلیل نامشخص بودن وضع عمومی و کوچ این افراد در فصول مختلف به آنها لقب درزاده داده اند. درزاده ها با غلامون ازدواج می کنند این ازدواج یک طرفه می باشد، یعنی زن می گیرند اما به آنها همسر نمی دهند.
پهلوانان: طبقه دیگری که جزء طبقات فروتر و ذات پائین تر به حساب می آیند. پهلوانان به طور کلی به افرادی اطلاق می شود که برای سرگرمی به مجالس جشن دعوت می شوند و تمامی افراد خانواده آنها در ایجاد شادمانی نقشی ایفا می کنند. این طبقه جزء پائین ترین حد ذاتی منطقه به شمار می آیند. (تا خمینی شهر، موسسه جمادی، ۱۳۸۹،۳۸۱-۳۷۸).
۲-۲-۳۱- زیارتگاه ها و مکان های مقدس
جدول۲-۱:زیارتگاه ها و مکان های مقدس رایج در منطقه سندرک
نام | محل |
زیارت بی بی گنجی | سندرک(دنکی سابق) |
قدمگاه امیر المومنین | روستای آرنگوبالا |
آستانه حضرت اباالفضل | روستنای آرنگو پائین |
زیارت شهباز | روستای بن در |
زیارت هفت لنگر | روستای سیت |
فرضیه پژوهش: گرایش به نوآوری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۰۰۶/۰ و کمتر از ۰۵/۰ می باشد لذا فرض صفر رد میگردد بدین معنا که گرایش به نوآوری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان این رابطه ۲۵۶/۰ میباشد با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) در گرایش به نوآوری به میزان ۲۵۶/۰ درصد استراتژی بازاریابی تحت تأثیر قرار می گیرد. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعات چن و دیگران (۲۰۱۳) کیم (۲۰۰۶) یوسف زای و همکاران (۲۰۰۳) و نارمکی و دیگران (۱۳۸۸) همسو و هم جهت می باشد.
فرضیه فرعی ۲: شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرضیه پژوهش: شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۰۰۶/۰ و کمتر از ۰۵/۰ میباشد لذا فرض صفر رد میگردد بدین معنا که شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان این رابطه ۳۴۹/۱ می باشد. با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) در ریسک پذیری به میزان ۳۴۹/۱ درصد استراتژی بازاریابی تحت تأثیر قرار می گیرد. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعه حیدر زاده و دیگران (۱۳۸۶) سزن و (۲۰۰۶۹ و چن و دیگران (۲۰۱۳۹ همسو و هم جهت می باشد.
فرضیه فرعی ۳: گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرضیه پژوهش: گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۶۹۹/۰ و بیشتر از ۰۵/۰ میباشد لذا فرض صفر تأیید میگردد بدین معنا که گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد. نتیجه این مطالعه با نتیجه مطالعه نارمکی و دیگران (۱۳۸۸) یو و همکاران (۲۰۰۸) و چن و دیگران (۲۰۱۳) همسو و هم جهت نمی باشد.
فرضیه فرعی ۴: سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرضیه پژوهش: سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۰۱۱/۰ و کمتر از ۰۵/۰ میباشد لذا فرضیه صفر رد میگردد بدین معنا که سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان این رابطه ۰۶۷/۰ می باشد. با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) در سرمایه ارتباطی به میزان ۰۶۷/۰ درصد استراتژی بازاریابی تحت تأثیر قرار میگیرد. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعه چن و همکاران (۲۰۱۳) یوانجین و یورای (۲۰۱۰) و سزن (۲۰۰۹) همسو و ه جهت می باشد.
فرضیه فرعی ۵: قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد.
فرضیه پژوهش: قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۶۶۴/۰ و بیشتر از ۰۵/۰ میباشد لذا فرضیه صفر تأیید میگردد بدین معنا که قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری ندارد. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعه چن و همکاران (۲۰۱۳) یولنجن و یورای (۲۰۱۰) و کیم (۲۰۰۶) همسو و سازگار نمی باشد.
فرضیه فرعی ۶: استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه صفر: استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت و معناداری دارد.
فرضیه پژوهش: استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت و معناداری دارد.
با توجه به نتایج در جدول ۴-۱۲ سطح معناداری فرضیه برابر ۰۰۳/۰ و کمتر از ۰۵/۰ می باشد لذا فرضیه صفر رد میگردد بدین معنا که استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان این رابطه ۱۱۲/۰ می باشد. با توجه به اینکه این ضریب مثبت است اثر آن به صورت مستقیم است به عبارتی با تغییر یک واحد (افزایش) در استراتژی بازاریابی به میزان ۱۱۲/۰ درصد هویت برند بهبود پیدا می کند. نتیجه این فرضیه با نتیجه مطالعه اردم و سوبیت (۲۰۱۱) تیلور و همکاران (۲۰۰۹) و چن و همکاران (۲۰۱۳) همسو و سازگار می باشد.
۵-۳ پیشنهاد های اجرایی حاصل از پژوهش:
پیشنهاد برای فرضیه اول:
نوآور بودن مستلزم فرهنگ، ساختار و سیستمهای سازمانی جهت حمایت از نوآوری و انعطافپذیری است تا فرآیندها، ساختارها و سیستمهای داخلی سازمان تدابیر لازم را برای پاسخگویی به خواستهها و نیازهای متغیر محیطی به عمل آورند. نوآوری در یک فرهنگ حمایتی رشد میکند که تلاشهای نوآورانه را به روشهای مختلف در سازمان افزایش میدهد .
- شرکت ها جهت نوآور شدن به تدوین سیاستهای منابع انسانی و بهکارگیری سیستم پاداش جهت جذب اندیشمندان و افراد حرفهای نیاز دارند و نیز ایجاد محیطهای کاری که در آن به خلاقیت و نوآوری اهمیت داده شود.
- برای اینکه سازمانها به معنای واقعی نوآور شوند، لازم است که بودجه و منابع کافی را جهت نوآوری فراهم کنند، شامل افراد حرفهای و متخصص موردنیاز، حمایت از برنامههای آموزش فنی و نیز عرضه محصولات و خدمات جدید به بازار.
- در ارتباط با خط مشی تکنولوژی باید چرخه زندگی محصول پذیرفته شود تا سهم محصولات و خدمات در رشد، سودآوری و میزان رقابتپذیری سازمان بازنگری و تحلیل شود تا تصویر سازمان و محصولات آن در ذهن مشتریان بازسازی و بهبود یابد.
شرکتها بهمنظور تقویت گرایش به کارآفرینی، شیوههای رسمی و غیررسمی تاثیرگذاری بر فرایند سیاستگذاری دولتی جهت غلبه بر موانع نوآوری را پیگیری کنند. همچنین از طریق جذب و تامین مالی کارآفرینان سازمانی و مدیران عالی کارآمد و نیز برقراری ارتباط با سازمانهای دولتی، غیردولتی، اتحادیههای کارگری و موسسات مشابه، فرایند نوآوری در طول زنجیره تأمین را تقویت کنند.
- نوآوری مستلزم انعطافپذیری در پذیرش فرآیندهای کاری جدید در سطح عملیاتی سازمان است تا از طریق آن بتوان محصولاتی با کیفیت بالا، قیمت مناسب و در سریعترین زمان ممکن به مشتریان عرضه کند.
پیشنهاد برای فرضیه دوم:
- هم چنین توصیه می شود مدیران با ارائه چشم اندازی روشن از آینده زنجیره تأمین، از عدم اطمینان کارکنان کاسته و سبب افزایش ریسکپذیری و کاهش ابهام نسبت به برخورد با موقعیت ریسک شوند.
- اغلب شرکت ها برای جبران خدمات افراد هیچ راهی پیش بینی نکرده اند. در حالی که سیستم تشویق و پاداش مناسب از مهمترین عوامل موثر در کارآفرینی (ریسکپذیری) سازمانی محسوب می شود. به علاوه ممکن است همه کارکنان به دنبال پاداش صرفا مالی نباشند.
- معیارهای تشویق و پاداش به طور روشن و واضح به اطلاع عموم کارکنان برسد و اساساً ریسکپذیری، نوآوری و کارگروهی و رفتارهای فعالانه مورد تشویق قرار گیرد.
- حمایت مدیریت یکی از ارزشهای مدیریت در سازمان محسوب می شود. لذا پیشنهاد میگردد تا مدیران ارشد زنجیره تأمین با اعمال این ویژگیها مدیریت خود را به شیوهای ارگانیک اعمال نمایند:
- ریسک را به عنوان خصیصهای مثبت در بین اعضای نجیره تأمین خود نهادینه نمایند.
- از فعالیتهای کارآفرینانه افراد حمایت و مسئولیت این گونه فعالیتها را بپذیرند.
- از افراد صاحب ایده و طرحهای آنان قدردانی و حمایتهای مالی به عمل آورند.
پیشنهاد برای فرضیه سوم:
- تاکید بر اهمیت مدیران کارآفرین جهت فراهم آوردن چشمانداز و ایدهآلهای لازم بهمنظور شناسایی فرصتها و استفاده از آن.
- تاکید بر اهمیت تدوین و اجرای استراتژی بهمنظور بهرهبرداری از فرصتهای بازار
- توانمندسازی منابع انسانی بهمنظور ارائه محصول با کیفیت و استانداردهای جهانی
- بهکارگیری گرایش به رقابت تهاجمی و توانایی جهت شناسایی و استفاده از فرصتها قبل از رقبا
- پیگیری فرصتهایی که ممکن است با عملیات جاری سازمان مرتبط باشد یا نباشد،
- معرفی محصولات و برندهای جدید قبل از رقبا،
- متوقف ساختن رویههای کاری قدیمی و بهکارگیری روشهای نوین جهت تولید محصولات و نیز بهبود سیستمها و فرآیندهای سازمانی.
- جهت پاسخگویی مبتکران به محیط رقابتی در زنجیره تأمین، شرکت ها باید نقاط قوت و ضعف رقبایشان را تجزیه و تحلیل کنند و بر تولید محصولات دارای ارزش افزوده بالا متمرکز شوند تا بتوانند با عرضه محصولات با کیفیت و قیمت مناسب، سهم بیشتری از بازار را به خود اختصاص دهند.
پیشنهاد برای فرضیه چهارم:
- ایجاد بانک اطلاعاتی از سابقه ی همکاری با شرکا برای شناسایی شرکای قابل اعتماد و متعهد، تلاش در جهت حفظ برقراری و حفظ مشارکت با آنها و حذر کردن از توسعه همکاری با تأمین کنندگان بد سابقه برای صرفه جویی در هزینه های نظارتی و کاهش ریسک